به گزارش اشراف- یعقوب صلاحی، بازگو کردن ناگفتههای تاریخی و پر کردن فضاهای خالیِ وقایعی که مستند شدهاند ارزش بسیار دارد. تاریخ در برابر سرنوشت برخی از افراد سکوت اختیار کرده است و همین باعث میشود که هیچ وقت نتوانیم ادعا کنیم تصویر ارائهشده از یک واقعة تاریخی کامل و جامع است. میدانیم دفاع مقدس ابعادی گوناگون دارد. خاطرات رزمندگان، اسرای ایرانی، اسرای عراقی، و خاطرات زنان رزمنده و همسران شهدا بخشهایی از جورچین دفاع مقدس هستند که بهخصوص در سالهای اخیر سعی در جمعآوری آنها شده است. خاطرات ایرانیانِ راندهشده از عراق نیز قسمتی مهم از این جورچین است که بهتازگی مورد توجه حوزه هنری قرار گرفته است. کتاب «زقاق ۵۶»، خاطرات هانی خرمشاهی، دومین کتابی است که در این حوزه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. در این زمینه با نویسندة این کتاب گفتوگو کردهایم.
«زقاق ۵۶» دومین کتاب خاطرهای است که انتشارات سوره مهر درباره ایرانیانی که رژیم بعث از عراق رانده منتشر کرده است. اهمیت انتشار کتب خاطرات در این زمینه چیست؟
بیش از صد هزار نفر بودند که داستان رانده شدن در مورد آنها اتفاق افتاده و همه این فجایع در دورهای اتفاق افتاده که سازمانهای بینالمللی هیچ توجهی به آن نکردند. طی تحقیقاتی که من داشتم تا به حال مطلبی جدی در این باره نوشته نشده است. راندن ایرانیها و ایرانیتبارها از عراق یک واقعه یا بهتر است بگوییم فاجعه تاریخی بود که کسی از آن خبر ندارد و به همین دلیل بازگو کردن آن ماجراها بهخصوص در یک قالب خواندنی اهمیت بسیار دارد. اکثر کتابهای خاطرات که تاکنون درباره جنگ ایران و عراق و وقایع مربوط به آن نوشته شدهاند دید ایرانیها به این رویداد را روایت کردهاند، اما کتاب «زقاق ۵۶» از دید کسی روایت شده که میداند آن طرف مرزها چه اتفاقی افتاده است.
این کتاب در مقایسه با اولین کتابی که سوره مهر با عنوان «راندهشدگان» منتشر کرد حجیمتر و البته بسیار جزئینگرتر است. این در حالی است که شما در زمان رخ دادن این اتفاق فقط ده سال داشتید. اینهمه جزئیات فقط از حافظه خودتان نشئت گرفته یا نتیجه گفتوگو با دیگران است؟
من در آن زمان یازده سال داشتم. بیشتر جزئیاتی که در کتابم نوشتهام خاطراتی است که خودم به یاد میآورم. هر جا هم که از دیگران چیزی پرسیدهام در کتاب گفتهام که مثلاً فلانی تعریف میکند. از دلایلی که باعث شده همه روزهای کودکی را موبهمو به یاد داشته باشم این است که بعد از آمدن ما به ایران، بارها و بارها، این ماجرا را برای دیگران تعریف کردم و مدام برایم یادآوری شده است. شاید یکی از دلایل نوشتن این کتاب هم یکی از همین یادآوریها باشد. اولین باری که این ماجرا را برای پدر همسرم تعریف کردم ایشان اصرار کرد که آن را بنویسم.
نوشتن چنین کتابِ جزئینگر و البته منسجمی زمان زیاد میبرد. نوشتن «زقاق ۵۶» را کی آغاز کردید و کی به پایان رساندید؟
من نوشتن خاطراتم را از سال ۱۳۸۵ آغاز کردم و چون اولین کاری بود که در عرصه نویسندگی انجام میدادم برایم بسیار مشکل بود. به همین دلیل از یکی از دوستان نویسندهام به نام دکتر علی صالحی کمک گرفتم. نوشتن اولین نسخه آن دو ماه طول کشید، اما چندین بار آن را برای اصلاح به دکتر صالحی سپردم. تا اینکه کمکم دستم آمد که باید چهطور بنویسم و به همین دلیل کتابم را سه بار بازنویسی کردم. پس از آنکه نسخه نهایی را تحویل حوزه هنری دادم، آنها پیشنهاد کردند که کتاب را از قالب رمان درآورم و به خاطره تبدیل کنم. بازنویسی کتاب تا سال ۱۳۸۸ طول کشید.
نکته دیگر که درباره این کتاب وجود دارد این است که در برابر اعمال وحشیانه و ظلمهایی که به خاطرهنویس و خانوادهاش به طور جزئی و ایرانیان ساکن عراق میشود موضعی بیطرفانه اتخاذ میکند.
راستش من نمیخواستم خاطراتم جنبه سیاسی پیدا کند. به همین دلیل حتی در برابر کردهای کومله هم موضع سیاسی نگرفتم. هرچه نوشتم فقط و فقط رویدادهایی بود که اتفاق افتاد بی اینکه بخواهم درباره آنها قضاوت کنم. دوستان حوزه هنری هم وقتی که از من خواستند رمانم را به خاطره تبدیل کنم به همین موضوع تأکید کردند. به همین دلیل همانطور که به اقدامات وحشیانه صدام اشاره کردهام، از فعالیتهای عمرانی بینظیری که همزمان با روی کار آمدن او در کشور آغاز شد هم نوشتهام.
شاید خواننده از خودش بپرسد که دلیل اینهمه جزئیات درباره عراق چه ربطی به رانده شدن دارد. این در حالی است که شما از بازگو کردن اقوال و گفتهها درباره اوضاع عراق در آن زمان و حتی پیش از انقلاب فروگذار نکردهاید؟ ارتباط بخشهای ابتدایی کتاب با اصل ماجرای رانده شدن چیست؟
به نظر من زیباییِ تاریخ معاصر در این است که حقایقی را بیان کند که در روزنامهها نیست. من معتقدم حس و حال مردم و نقلقولهایی که دهان به دهان بین آنها میچرخید اهمیت بسیار در درک شرایط آن روزگار عراق دارد؛ بهخصوص که بسیاری از همین گفتهها و شنیدهها ریشه در واقعیت داشت. در واقع اولین نسخهای که از خاطراتم نوشته بودم بسیار کلی بود و فقط وقایعی را که برای ما اتفاق افتاده بود به صورت خام بیان کرده بودم؛ اما این وقایعِ کلی را همه میدانستند. مردم دوست دارند بدانند چه اتفاقاتی در عراق میافتاد که میگفتند صدام دیکتاتور و وحشی است. همه میدانند که جنگ در چه تاریخی آغاز شد، اما از حس و حال یک فرد عراقی که ایران را دوست دارد بیخبرند. احساس یک فرد را نمیتوان در لابهلای روزنامهها پیدا کرد. در این راه سعی کردم وقایع را جزئیتر بنویسم، زیرا استادان ادبیات میگویند نویسنده هرقدر بتواند توصیفی مفصلتر از اتفاقات، اماکن، و موقعیتها ارائه دهد نوشته او باورپذیرتر خواهد شد.
اشاره کردید که «زقاق ۵۶» در ابتدا یک رمان بوده است. خود شما رمان را بیشتر دوست دارید یا خاطرات را؟
من رمان را بیشتر دوست داشتم، ولی الان که کتاب را مرور میکنم احساس میکنم که خاطره جدیتی بیشتر دارد و بخشی از تاریخ شفاهی به حساب میآید. به همین دلیل دلم میخواهد که این کار را با خاطرات چند خانواده که تجربه رانده شدن داشتند ادامه بدهم؛ البته در قالب داستان.
https://eshraf.ir/?p=8898