به گزارش اشراف- زینب مرتضایی فرد، با او درباره این تجربه، حال و هوای فعالیتهای هنریاش و همچنین نگاهی که به نقاشی و خوشنویسی بهعنوان دو هنری که تجربهشان کرده، انجام دادهایم.
شما تجربه نقاشی هم دارید، اما خوشنویسی در کارهایتان پررنگتر است. چرا؟
خط پر از خلوتهای ناب است و باید مثل یک بندباز بنشینی و به آن بپردازی. سالهای ۶۰ ـ ۵۹ بود که علاوه بر نقاشی به تعلیم خط به دوستان هنرمندم در مازندران پرداختم و سال ۶۲ وارد دانشکده هنرهای زیبای استان تهران شدم و در کنار بزرگانی چون مرتضی ممیز، رویین پاکباز و دیگر استادان بزرگی که تدریس میکردند، شاگردی کردم و همزمان مدرس خط و خوشنویسی بودم و در انجمن خوشنویسان بهعنوان جوانترین استاد آن زمان حضور داشتم. اولین نمایشگاه انفرادیام سال ۶۸ در گالری انجمن خوشنویسان ایجاد شد. این گالری با نمایشگاه آثار من افتتاح شد و دومین نمایشگاهم نیز سال ۷۰ با همیاری معصومه سیحون ـ خدا رحمتش کند ـ برگزار شد. سال بعد در گالری برگ که به شهرداری تعلق داشت، اشعار فریدون مشیری را نوشتم و به نمایش گذاشتم. در یک روز سه هزار نفر آمدند و کارها را دیدند. آن روز زنده یاد مشیری حال و هوای خوبی داشت؛ گویی جشن شعرهای مشیری و خطهای من بود. محمد نوری، بهمن بوستان و هنرمندان بزرگ و مطرح نیز آمدند. هم نمایشگاه استقبال خوبی داشت و هم من و قلمم بال خوبی گرفتیم. بعد از این مرحله، کارهای حرفهای من شروع شد و در کنار تعلیم در انجمن خوشنویسان به کار تحقیق و پژوهش و تالیف ادامه دادم.
بیشتر درباره این توضیح دهید که چرا نقاش نشدید؟
ما از نظر نقاشی ۲۰۰ سال عقب هستیم و من این را بخوبی حس کردم. از طرف دیگر احساس کردم تغزل وجودی که درون من بود، میتوانست با شعر گرهخورده، هنری تغزلی بیافریند. ما در نقاشی بزرگانی را داریم که نمودهای بسیار خوبی در این عرصه دارند، افرادی بودند که کارهای بزرگی کردند یا شجاعت و جسارتهایی داشتند که در خط این اتفاق نیفتاده بود. احساس کردم اگر استاد حمیدی، هانیبال الخاص و… کاری را انجام میدهند، من هم میتوانم آن حال و هوا را در خط ایجاد کنم.
به نظر خودتان در این زمینه چقدرموفق بودهاید؟
به اعتقاد خودم، بخش اعظمی از این کار را موفق بودم تا این سن… انشاءالله، اگر عمری باشد، بقیهاش را هم جبران میکنم.
همیشه در ذهنم این سوال وجود داشت که چرا خطهای شما روی بوم نوشته میشود. با این توضیحات، حالا میتوانم به خودم پاسخ دهم آقای شیرچی ابتدا نقاش بوده و بعد خوشنویس شده، اما دوست دارم خودتان هم کمی درباره این موضوع توضیح دهید.
اگر من روی بوم کار کردم، برای این است که با نقاشی آشنا هستم. همانطور که نتها برای رهبر ارکستر آشناست، من هم حروف را میشناسم و میتوانم آن را روی هر چیزی ارکستراسیون کنم و از مواد نقاشی روی بوم حال و هوای یک هنر دیگر تجسمی را هم وارد دنیای خط بکنم و بدون اینکه خط را بیازارم بین آنها رفاقت ایجاد کنم که ریتم دلنشینی برای مردم ایجاد کند. به نظر من این از همه چیز مهمتر است.
با توجه به اینکه روی بوم کار میکنید، کار خودتان را نقاشی میدانید یا نقاشیخط؟
حیف میدانم رابطه نسل نو که کار مدرن میکند با هنر سنتی قطع شود. دوست دارم همان نستعلیقها و همان شکستههای ناب که زاده نیاکان ماست وارد فضای مدرنی شود که پر از نور و چراغ و پر از خرد و روشنی است، نه اینکه دری باز شود به سمت مدرنیته که هیچ هویتی از گذشته در آن نباشد. این را میدانم که اگر خط مینویسم و به نوگرایی دست میزنم، میخواهم ارتباط فرزندان دنیای معاصر را که به جهان تکنولوژی وصل هستند، با هنر اصیل حفظ کنم و حال و هوای گذشته خط را از دوره صفویه به دوران مدرن انتقال دهم. هیچ اشکالی ندارد که من خودم باشم و امضای خودم را داشته باشم. برند خودم را داشته باشم و بفهمم کار هنری مدرن، پروازی بلندتر و یک دگرگونی میخواهد که تو باید فرهنگ و معانی و هنر مملکت خودت را بشناسی، چون اگر نشناسی کار نو معنا ندارد.