به گزارش اشراف- یعقوب صلاحی، آئین پایانی دومین دوره از جایزه ادبی شهید علی اندرزگو شب گذشته برگزار شد و «حسین قربانزاده خیاوی» نویسنده «رد انگشتهای اصلی» برنده جایزه رمان نوجوان شد. «رد انگشتهای اصلی» رمانی برای نوجوانان است که حال و هوای تاریخی دارد و ماجرای عشق دختر و پسری نوجوان در بستر حوادث انقلاب را روایت میکند. رمان، لایههای مختلفی دارد و حضور اقشار مختلف سیاسی در کتاب از نقاط قوت آن است؛ خواننده نوجوان ماجراهای متنوعی را میخواند که برای پسری به نام اباذر رخ میدهد و او در حال و هوای نوجوانی باید با جریانهای مختلفی که هرکدام برای وارد کردن او به گروه خودشان تلاش میکنند، مواجه شود. فضای جسورانه این رمان که هم روحانیون در آن حضور دارند و هم نوازنده و تودهای و مجاهد خلق و شاهدوست، نه تنها برای نوجوانانی که اهل مطالعه جدی هستند جذاب است که بزرگسالان هم میتوانند بدون خستگی و ملال آن را مطالعه کنند و لذت ببرند. گفتوگویی با نویسنده این رمان داشتیم تا برایمان کمی از «رد انگشتهای اصلی» بگوید. رمانی که شب گذشته دومین جایزه شهید اندرزگو در بخش رمان نوجوان را دریافت کرد و هفته گذشته هم جایزه کتاب سال اردبی
«رد انگشتهای اصلی» حال و هوا و داستان خاصی دارد. کمی درباره این رمان و ماجراهایش برایمان بگویید.
حوادث این رمان در سال ۱۳۵۶ رخ میدهد و قصه درباره پسری نوجوان به نام اباذر است که پدرش آشیق بوده و با قوپوز تار مینواخته، منتها ترجیحش این بوده است که جای خانه اعیان در خانه فقرا ساز بزند. پدر طی ماجراهایی کشته میشود و اباذر که اطلاعات کمی از پدرش دارد و دلیل کشته شدن او را نمیداند، نزد عمویش زندگی میکند که از روحانیان بزرگ و مطرح شهر است. رمان ماجراهای عاشقانهای دارد که از همنوازی اباذر و گلآرا برای آسلی و کرم در مدرسه شروع میشود. آسلی و کرم از منظومههای معروف قدیمی است، هم به فارسی و هم ترکی، اما اصلش ترکی است. اما به دلیل شرایط انقلاب پدر گلآرا که سرهنگ شهربانی است در مقابل عموی روحانی اباذر قرار میگیرد و درنهایت آنچه بر عشقشان میرود که بر کرم و آسلی میرود.
پس داستان این رمان از واقعیت آمده است.
برخی شخصیتها و اتفاقات واقعی است؛ مطالعاتی داشتم درباره یکی از روحانیان مبارز و سرشناس تبریزی و کتاب «بر بلندای گودال» را هم خواندم و از خاطراتش استفاده کردم. اما در مجموع بر مبنای خیال و منظومه اصلی و قصه را نوشتهام.
فکر نمیکنید رمان برای نوجوانان سنگین است؟
در کانون پرورش فکری مربی هستم و با نوجوانان سروکار دارم، همیشه در رمانهایی که نوشتهام هیچوقت نوجوان را دست کم نگرفتم. باورم این است که نویسندگان هرگز نباید نوجوانان را دست کم بگیرند. «نان و گل سرخ» رمانی بسیار سنگین است درباره انقلاب آمریکا و همه میگویند برای بزرگسالان است، اما برای نوجوانان نوشته شده است. از سوی دیگر این کتاب لایههای مختلفی دارد و هر مخاطب میتواند برداشتهای خودش را داشته باشد. یکی از لایههای رویی و داستان عاشقانه لذت ببرد و به همان بسنده کند و مخاطبی دیگر به لایههای زیرین هم برسد.
در رمان هم اقلیم جغرافیایی مشکینشهر را داریم و هم میراث فرهنگی و تاریخ انقلاب و…. چرا این رنگارنگی برایتان پررنگ است؟
تمام نوشتههای من بومی و محلی است و در شهرستانها اتفاق میافتد. از سوی دیگر شخصیتها و گرایشهای متنوعی در رمان است؛ از یک نوجوانی که ساز میزند تا معلمی عاشقمسلک که نوازنده است، عمویی که روحانی است، تودهایها، مجاهدین خلق، شاهدوستان و… در رمان تقابل این جریانهای فکری را با یکدیگر داریم که هرکدام به نحوی سعی میکنند اباذر را جذب خود کنند. هرکدام به او میگویند تو در این دسته و گروه ما موفق میشوی اما اباذر راه خودش را خودش انتخاب میکند. مخاطب نوجوان اگر تنها هدفش لذت بردن از داستان نباشد و اهل تفکر باشد، میتواند به لایههای عمیقتر برود و به تودهایها و مجاهدین خلق و… و افکار و کارهایشان در بستر انقلاب فکر کند. برخی میگویند این کتاب نوجوان نیست و برای بزرگسال است اما درواقع کتابی است که بزرگسال هم میتواند بخواند… در نهایت یکی ممکن است به مفهوم اصلی برسد و یکی نه.
به نظر سوژه حساسی را انتخاب کردهاید و نوشتن عاقبت تقابل این جریانها در یک رمان نباید آسان باشد.
من توجهی به حساس بودن موضوع و نوشتن روی لبه تیغ نکردم و تنها میخواستم بدون سانسور بنویسم. ممکن است کتاب به دست افراد خاصی برسد و هرکدام بخواهند خودشان را توجیه و تعدیل کنند و برداشت خودشان را داشته باشند اما من تنها اجازه دادم شخصیتها جلو بروند و رشد کنند و در نهایت به پایانی میرسیم که برای مخاطب تقریبا غیرقابل پیشبینی است.
بازخوردی از سوی نوجوان نداشتید؟
به خاطر شغلم با ۱۰۰ نوجوان خوره کتاب سر و کار دارم و اغلبشان هم کتاب را خریدند و خواندند و شخصیت اباذر برایشان شگفتانگیز بود. میگفتند نوجوانی مثل خود ماست که فکر میکنیم هم میتوانیم پزشک شویم و هم پلیس یا خلافکار… نوجوانی سنی است که افراد پتانسیل هر نوع فعالیتی را در خودشان میبینند و اباذر نوجوانی است که در این شرایط قرار میگیرد و تودهای میگوید تو چه تودهای خوبی میشوی، مجاهد خلق میگوید تو میتوانی سردسته شوی، شاهدوست میخواهد او را سمت خودش جلب کند، معلم به او میگوید چه آشیق خوبی میشود اما در نهایت اباذر راه خودش را میرود و این برای مخاطب نوجوان که این شوریدگی و سرکشی را درک کرده، قابل درک است. نوجوانی که گاهی ترسو است و گاهی شجاع، گاهی آرام است و گاهی طغیان میکند و در مجموع یکی است مثل همه. تحولات او هم در بستر رخ دادن و انقلاب است و انقلاب هم یعنی عوض شدن.
https://eshraf.ir/?p=8925