به گزارش اشراف-نسیم اسدپور، به نام خداوند بخشنده و مهربان؛ سی و هفتمین سال از وداع ابدی همسرم یگانه عشق دنیایم، پدر فرزندان دلبندم گذشت و من دردمند و پراندوه، از اینکه بعد از او دنیا و زندگی را تحمل کردهام در عجبم. عجیبتر اینکه، باز هم عدد هفت در سرنوشت من نقش بسزایی داشته است و هفتم مهر ماه ۱۳۹۷ سی و هفتمین سال روز عروجت به آسمان است باز هم عدد هفت عددی که بسیار مقدس است.
همسرم یادت تا ماوراء هستی و تا عمق جانهای وارسته و تا اعماق تاریخ افتخارات این ملت کهنسال باقی خواهد ماند.
یادت یاد ایران است و بس.»
این نامه عاشقانه سی و هفت سال پس از شهادت مردی از سوی همسرش نوشته میشود که روزی سکاندار نیروی زمینی ارتش کشور اسلامی ایران بوده است. مردی که در روزهای سختِ کشورش مانند کوهی بود که فرزندان میهن را در پناه صلابت خود از شر دشمنان حفظ کرد.
شهید تیمسار «ولیالله فلاحی»، مردی که در زندگی تنها بر خداوند توکل کرد و به گفته همسرش، همواره بر روی پای خود ایستاد و در نهایت پس از اینکه در روزهای پس از انقلاب به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۵۹ هم به سمت کفیل ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد، در جبهه های نبرد علیه باطل حضور یافت و سرانجام با شهادت به دیدار پروردگارش شتافت.
دلی مطمئن به یاد خدا
شهید فلاحی توکل به خداوند را تنها پشتیبان روزهای سخت میدانست. جعفر بریری از محافظان شهید فلاحی میگوید که آبان ۱۳۵۹ یعنی درست ۲ماه بعد از حمله بعثیها به ایران، شهید فلاحی در سوسنگرد بود. او در نقطهای که میان خط آتش خودی و دشمن قرار داشت، در حال نظارت بر این عملیات بود. این عملیات، همانی بود که دکتر چمران هم در آن مجروح شده بود. بریری به فلاحی پیشنهاد میکند که از کلاه آهنی استفاده کند تا از ترکشها در امان باشد. پاسخ تیمسار جالب بود؛ «گر نگهدار من آن است که من میدانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.»
او همیشه جانانه در میدانهای نبرد حاضر میشد. مانند ماجرای محاصره پاوه و روزهای سختی که در آن زمان گذشت. شهید چمران در این باره نوشته ای دارد که در آن به ایثار شهید فلاحی اینطور اشاره میکند: «در چنین شرایط سخت و خطرناکی، من و تیمسار فلاحی که همیشه در کردستان پابهپای ما میآمد و بزرگترین فداکاریها را از خودشان نشان میداد، به کمک یک هلیکوپتر عازم پاوه شدیم. در بالای پاوه به هر کجا که نزدیک میشدیم رگبار گلوله ما را استقبال میکرد و سرانجام هلیکوپتر روی فرودگاه پاوه در منتهیالیه غربی پاوه فرود آمد، در حالی که به ضرب گلولههای متعددی سوراخ سوراخ شد. ما اصلا به سلامت خود اطمینان نداشتیم…»
وطندوست و مهربان
او فرمانده ارتشی بود اما خود را پدر رزمندگان اسلام میدانست و این از ایمانش به پروردگار و قلب رئوفش بر میآمد. همسرش در این باره خاطره ای را نقل کرده و گفته است: «یک شب از جبهه به تهران و منزل آمدند، موقعی که به نماز رفتند و بلند شدند، دیدم که صورتشان خیس است. گفتم چیزی شده؟ گفت: نه. چیزی نیست و زمانی که اصرار من را دیدند، گفتند: در جبهه زمانی که آمبولانس از جلوی من رد شد، به وضوح دیدم که از پشت آمبولانس خون روی زمین میچکید و آن خون فرزندان من بود. شما جای من بودید، ناراحت نمیشدید؟».
یکی از ویژه ترین خصوصیات یک مرد خدایی، میهن دوستی است. شهید ولی الله فلاحی نیز یک وطن دوست واقعی بود. در خاطرهای نقل شده است که در یکی از حضورهای او در جبههها، از وی میخواهند که سرش را بدزدد و خم شود. وقتی هم که اصرار اطرافیانش زیاد میشود، پاسخ میدهد: «چقدر سخت است که آدم در مملکتش، نتواند سرش را بالا نگه دارد.»
مقید به واجبات شرعی
وطن دوستی شهید در کنار عشق به پروردگار و علاقه به دین خدا از او مردی تمام ساخته بود و در نهایت ذوب شده در این عشق به سوی او شتافت. همسرش در این باره می گوید؛ «ز روزی که ایشان متولد شدند، خداوند در نهاد ایشان نیروی الهی گذاشت که به مذهب، دین، وطنش، عقاید و افکارش، به شغلش و به همهچیز بینهایت احترام میگذاشتند. ایشان از هفتسالگی روزه و نماز را شروع کردند و تا زمانی که به خدا ملحق شدند، هیچ روزی نماز و روزههایشان قضا نشد.»
وی ادامه داده بود: «حتی در زمان مأموریت در کشورهای اروپایی و آمریکا، ماههای رمضان و محرم، تمام مسائل دینیشان را رعایت میکردند. ایشان حتی زمانی که در دوران شاه برای مأموریت پاسداری از صلح به ویتنام رفته بودند، همه نماز و روزههایشان را خوانده و گرفته بودند».
https://eshraf.ir/?p=8466