به گزارش اشراف- یعقوب صلاحی، واکنشهایی که کمیکها و فیلمهای ابرقهرمانی به وقایع روز دنیا نشان دادهاند حاکی از ظرفیت تأملپذیر آنها در پرداختن به اموری است که در ظاهر هیچ ارتباطی به آنها ندارد. ابرقهرمانهای کتابهای کمیک از دهه ۱۹۳۰، یعنی زمانی که وارد عصر مدرن خویش شدند، تاکنون جای خالیِ قدرتهای ماورایی و فرادرک انسانی را پُر کردهاند؛ قدرتهایی که پیش از ظهور اومانیسم در دوران رنسانس در انحصار «خدا» بود و پس از کنار زدنِ الهیات کلیسای کاتولیکِ قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی کودک نوپای «انسانِ تجربی» آن را به جانشین خدا روی زمین واگذار کرد. اما این جانشینْ انسان بود و فاقد هرگونه قدرتی که بتواند فراسوی جهانِ ماده را حتی درک کند. کاراکتر سوپرمن اولین واکنش ذهنِ وحشتزده «انسان رایج» در میانه دو جنگ جهانشمول بود. یک معادله ساده: انسان جای خدا را گرفت.
ابرقهرمانهای کتابهای کمیک آمدند تا دنیا را نجات دهند؛ نخست در داستانهایی که روی صفحات کتابهای کمیک نقش میبست و حتی تلاش نمیکرد دیوار چهارم را درهم بشکند. سپس، در دنیای واقعی از طریق کنشگری با مخاطبی که اکنون شهروندِ جغرافیای فانتزی دنیای تحت حمایت یک ابرقهرمان با قدرتهای ماورایی بود. مثلاً، سوپرمن در جنگ جهانی دوم نقش مهمی در فروش اوراق قرضه جنگی و تأمین هزینههای جنگ داشت.
شخصیتهای شرورِ داستانهای ابرقهرمانی نیز بخش دیگری از همین معادله بودند. آنها به عنوان «دیگرانِ» داستانشان، که در مقابل «ما» تعریف میشدند، قوای «شر» را در برابر نیروهای «خیر» در آرماگدون آخرالزمانی داستانشان تشکیل میدادند. شرورها بهترین «دیگریسازها» در مقابل «ما»ی معمولاً امریکایی بودند و در هر دوره، بازتابی از عمیقترین ترسهای جامعه امریکا به شمار میرفتند؛ ترس از نازیسم و پیدایش مجدد آن در دوران جنگ دوم و پس از آن، ترس از «تهدید سرخ» در دوران مککارتیسم و جنگ سرد و ترس از بنیادگرایی در دوران پس از وقایع یازده سپتامبر ۲۰۰۱. شکست آلمان نازی در جنگ دوم و فروپاشی شوروی پس از جنگ سرد به طرفداران ابرقهرمانها اطمینان داد «قدرت آمریکا»، که در ابرقهرمانهای ذاتاً امریکایی متبلور شده بود، میتواند جای خدا را در معادلات روز دنیا پر کند. یازده سپتامبر این موازنه را برهم زد.
پس از حملات یازده سپتامبر، ابرقهرمانها عملاً بازنشسته شدند. آنها نتوانستند از ترسهایی واقعی که دنیا نظارهگر آن بود جلوگیری کنند. چطور میتوانستند کماکان در کشوری زندگی کنند که دائماً در هراسِ وقوع حملهای دیگر روزها را سپری میکند؟ چگونه میتوانستند هم از عهده مسائل دقیق و ظریف بینالمللی برآیند و هم بکوشند روانِ پریشانِ ملتی عمیقاً وحشتزده را تسکین دهند؟ اکران سهگانه بتمن، اثر کریستوفر نولان، این فرصت را به ابرقهرمانها داد تا جایگاهشان را در فرهنگ عامه از نو تعریف کنند. ناگهان شرورهایی وحشتناکتر و پیچیدهتر در داستانهای ابرقهرمانی پدیدار شدند؛ از جنس همان شرورهایی که امریکا در برابر خود میدید. پس از آن، یک دسته پرجمعیت از تفسیرهای سینماییِ دیگر به دنبال بتمن نولان راه افتادند.
فیلمهای ابرقهرمانی پس از آنکه نگاهی داستانی به تراژدیهای یازده سپتامبر ارائه کردند، به بخش لاینفک گیشه تبدیل شدند. آنها بر خاطرات والدین و اشتیاق کودکان تکیه داشتند. نگاه تازهای که در برابر قهرمانیگری ایجاد شد تاریک و پیچیده بود و قلمروی سیاسی امریکا را به تصویر میکشید. روح وحدت در میان مردم امریکا از هم پاشید؛ زیرا ملت به شکلی فزاینده، تحت فشار ماشینهای دوقطبیِ جناحهای سیاسی این کشور، در حال چندقطبی شدن بودند. در نقطه اوج این تراژدی، رئیسجمهوری به قدرت رسید (دونالد ترامپ) که براساس فلسفهاش یک «مأمور خودخوانده» است و زمینه را برای تولید فیلمهایی ابرقهرمانی آماده میکند که برای یافتن دشمن، به جای نگاه به بیرون از مرزها، اکنون باید داخل مرزهای امریکا را جستوجو کنند.
تمام آنچه گفته شد نشان میدهد کمیکها و داستانهای ابرقهرمانی چیزی بسیار فراتر از فقط «داستان» هستند و شایستگی واکاوای حتی در سطوح آکادمیک را دارند. کتاب «جنگ، سیاست، و ابرقهرمانها» از همین منظر به کتابهای کمیک ابرقهرمانی و فیلمهایی که براساس این کمیکها ساخته شدهاند، مینگرد. نویسنده کتاب، مارک دیپائولو، روایتهای ابرقهرمانی را، همچون بازتابی از وقایع روز دنیا، به قضاوت مینشیند و اخلاقیات آنها را در قالب بخشی از یک پروپاگاندای سیاسی و گاهی نظامی بررسی میکند. اگرچه نویسنده طرز فکری لیبرال دارد و هرازگاهی به سمت سیاستهای جناح دموکرات امریکا تلوتلو میخورد، اما نگاه توصیفیاش به فرامتنِ روایتهای ابرقهرمانی در این کتاب به مخاطب اجازه میدهد فارغ از موضعگیریهای سیاسی، اگرچه با مشقت، اما با نگاهی فراجناحی به تکههای کوچکتر این پازل بنگرد و درنهایت به تصویر کلّیِ پنهان در خردهفرهنگِ ابرقهرمانی دست یابد.
https://eshraf.ir/?p=8929