به گزارش اشراف- مریم صلحی: یک خانواده آمریکایی تصمیم می گیرند برای تفریح به آفریقا سفر کنند، اما سفر آنها با مشکلات زیادی همراه می شود که ریشه در اختلافات عمیق آنها دارد.
یک سفر در دل آفریقا را مهمان ما باشید اما تضمین نمی کنم با خوشگذرانی همراه باشد ، احتمالا به دلیل انتخاب گزینه های ارزان قیمت سفر است و یا بدخلقی همسفرانتان ، البته گم شدن در پارک جنگلی و حمله حیوانات وحشی و افتادن در تله شکارچیان غیرمجاز هم بی تاثیر نیست.
شاید این چند خط یک فضای فانتزی از فیلم منتقل کند و شما را یاد کارتون سفرهای علمی همراه با خانم معلم و اتومبیل خارق العاده اش بیاندازد، اما این فیلم فانتزی نیست بلکه سعی دارد به شکار غیرقانونی حیوانات وحشی و روابط نه چندان سالم یک خانواده اشاره کند اما در این مسیر موفقیت چندانی کسب نمی کند. ایده گم شدن در یک پارک جنگلی موضوع پر تکراری است که بارها و بارها در فیلم های مختلف به کارگرفته شده ، حتی کارگردان شیوه جدیدی را هم برای به کارگیری این ایده ندارد و در خصوص پارک جنگلی و حیوانات وحشی، همان همیشگی را سرو کرده است! می توانم بگویم تنها صحنه ای که مخاطب را شگفت زده می کند حمله ناگهانی یک ببر وحشی به بیلی است که آن هم در عین ناباوری صدمه زیادی را به او وارد نمی کند در حالی که با اطلاعاتی ابتدایی از حیات حیوانات می توان حدس زد که ببر وحشی شکار خود را نیمه جان می کند و بعد در حالت ذخیره نگه می دارد اما بیلی به طرز عجیبی خراش جدی برنداشته است و عجیب تر از آن وقتی قصد فرار می کند ببر وحشی جلوی او را نمی گیرد و از کنار طعمه خود میگذرد و حتی پا به فرار می گذارد. همیشه در فیلم ها صحنه هایی وجود دارد که با عقل جور در نمی آید ولی هیجان فیلم و پستی و بلندی های داستان، آن را می پوشاند و مخاطب متوجه آن نمی شود اما از صحنه های غیر قابل باور “گونه های در حال انقراض” نمی توان چشم پوشید. مانند اتومبیل چپ شده ی داستان، که کارکترها تلاش زیادی برای تعمیر آن نکردند و راحت تر از مخاطب فیلم، از کنار آن گذشتند و چون مخاطب در خصوص خرابی اتومبیل قانع نشده است تمام مدت ، آن را راه نجاتی برای رهایی خانواده از آن مهلکه می داند، و یا بیلی که توسط ببر زخمی شده است ، بدون خونریزی شدیدی خود را به اتومبیل می رساند و بدون صدمه جدی زنده می ماند. کارگردان فیم شاید می توانست تمام این صحنه های مصنوعی را با اتفاقات هیجان انگیز پوشش دهد تا ذهن مخاطب را منحرف کند اما در سیر داستان اتفاقات منحصر به فرد و خاصی نمی افتد.
از دیگر صحنه های مصنوعی می توان به تغییرات ناگهانی رفتار کارکترها در سختی اشاره کرد که کمی اغراق آمیز به نظر می آید و به طرز معجزه آسایی خانواده ای که روابط چندان گرمی با هم نداشتند حاضر شدند جانشان را برای هم فدا کنند و مشکلاتشان به یک باره حل می شود.
می توانیم بگوییم داستان فیلم سفری متحول کننده برای پدرخانواده است، سفری برای شناخت ذات حقیقی پدر توسط خانواده. او پدری درخشان و محبوب نیست هرچند سعی دارد کار درست را انجام بدهد اما شاید در تشخیص درست و غلط خبره و ماهر نیست . داستان گونه های در حال انقراض بیشتر به دل یک خانواده می رود که روابط و محبت در آن درحال انقراض است و نه به عمق جنگل های وحشی . ما این ناهمگونی در داستان و نام فیلم را، در فیلم کاپیتان فنتستیک هم می بینیم یعنی داستان چیزی که از نام آن فیلم انتظار داریم نیست و البته در کاپیتان فنتستیک فیلمنامه از نام آن بهتر است، در فیلم سینمایی کاپیتان فنتستیک ما انتظار یک فیلم علمی تخیلی و یک قهرمان همراه با قدرت های خارق العاده داریم ولی با یک پدر عجیب و مهربان روبه رو می شویم. در گونه های در حال انقراض هم ، ما انتظار سروکله زدن کارکترها با حیوانات وحشی را داریم ولی با یک خانواده متوسط و مشکلات داخلی آنها مواجه می شویم ولی جذابیت و درخشانی کاپیتان فنتستیک را در گونه های در حال انقراض نمیبینیم.
تنها نکته ای که در این فیلم درخشان قابل تامل است، خاصیت سرگرم کنندگی آن است یعنی گونه های درحال انقراض به هیچ وجه فیلم کسل کننده ای نیست و مطمئن باشید زمانی که شما به سراغ دقیقه فیلم می روید نصف آن گذشته است.
https://eshraf.ir/?p=10787