به گزارش اشراف- وجیهه قاسمی،در فارسي اصطلاحات گوناگوني مانند عملگرايي، مصلحتانديشي، مكتب اصالت عمل و مشابه آنها در ترجمه آن به كار رفته است. يكي از كساني كه اصل پراگماتيسم را بهعنوان نظريهاي درباره «حقيقت» مطرح كرد، ويليام جيمز بود. او درباره «حقيقت» براساس اين اصل گفت: «هر آنچه نتيجهاي عملي و رضايتبخش در پي داشته باشد.» در نتيجه حقيقت نه يك چيز عيني، مطلق و ثابت بلكه در گرو شرايط و زمان و موقعيت خواهد بود. تفكر پراگماتيسم در حوزههاي مختلفي چون علوم اجتماعي، روانشناسي، سياست و دين تاثيرات جدي داشته است.
جيمز اصل پراگماتيسم را براي صفات خداوند به كار ميبرد. او صفات خداوند را دو دسته ميكند: صفات ماوراي طبيعي و صفات اخلاقي. وي ميگويد صفات ماوراي طبيعي عاري از مفهوم قابل درك هستند. براي مثال واجبالوجودبودن، غيرماديبودن، بسيطبودن، نامتناهيبودن و بينيازي او، ارتباط خاصي با زندگي ما ندارند. اگر اين صفات با كردار ما هيچ انطباق خاصي نداشته باشند، پس آنها چه تفاوت مهمي براي دين بشر ايجاد ميكنند، حال چه درست باشند و چه غلط؟
درباره صفات اخلاقي خداوند چه ميتوانيم بگوييم؟ از نظر فلسفه پراگماتيسم، اين صفات بر پايه متفاوتي استوارند. اين صفات قطعا ترس و اميد و انتظارات را در ما ايجاد ميكند و اساس زندگي پارسايانه ما را تشكيل ميدهند. براي مثال عدالت خدا را در نظر بگيريد: وقتي خداوند عادل باشد، ميتواند ما را به كيفر اعمالمان برساند يا مغفرت او را: او كه ما را دوست دارد، ميتواند ما را مورد مغفرت نيز قرار دهد. اين صفات قطعا در ارتباط با زندگي ما قرار ميگيرند و آگاهي از آنها براي ما خيلي اهميت دارند.
جيمز پراگماتيسم را راهي براي وحدتبخشيدن به علم و دين ميدانست. او معتقد بود تجربه ديني هر فردي همچون ساير تجربههاي حسي پديدهاي است كه بايد از سوي همه بهعنوان يك امر حقيقي پذيرفته شده و نتايج آن بررسي شود.
https://eshraf.ir/?p=8071