به گزارش اشراف- سیده مهدیه قرشی:جنگ سرد در دوران اوج خود سیستم جهانی از کشورهای متمرکز بر ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود. اگرچه این موضوع تمام مسائلی را که در دنیای امور بین الملل اتفاق میافتاد تعیین نمیکرد، اما بیشتر موارد را تحت تاثیر قرار میداد. در واقع در هسته این جنگ یک مسابقه ایدئولوژیک بین سرمایهداری و سوسیالیسم در طول قرن بیستم در جریان بود و هر دو طرف به شدت در نظام اقتصادی و حکمرانیشان این مورد را لحاظ کرده بودند. از طرف دیگر جنگ سرد یک سیستم دو قطبی از پیروزی کامل یا شکست کامل بود که در آن هیچ یک از عوامل اصلی نمیتوانستند مصالح پایدار را با دیگران پیشبینی کنند. جنگ سرد شدید، متضاد و بسیار خطرناک بود به طوری که سیستمهای سلاحهای هستهای استراتژیک قصد داشتند تا حریف ابرقدرت خود را ولو به بهای نا امن کردن نیمی از جهان، نابود کنند.
اگرچه امروزه امور بینالملل به طور گستردهای تلخ و چالشبرانگیز شدهاند، اما آنها کاملا مطلق و جدا از جریان جنگ سرد هستند. با این حال به جهت تشدید تنشهای بزرگ در قرن بیست و یکم این طور به نظر میرسد که یک جنگ سرد جدید در راه است. البته این فرض اصطلاحا یک نوع تنبلی به شمار میرود که تناقضات سال گذشته را که اکثر تحلیلگران به خوبی درباره آنها اطلاعات دارند، با آنچه که امروز رخ میدهد، معادل میگیرند. اگرچه بسیاری از پیامدها و بقایای جنگ سرد هنوز با ما هستند، لکن عوامل تعیینکننده و رفتارهای بینالمللی تغییر کردهاند.
سیاست خارجی امروز روسیه با رهبری ولادیمیر پوتین در از دست دادن فرصت جنگ سرد در دهه ۱۹۸۰ و رنجی که از عواقب شکست در دهه ۱۹۹۰ گریبانش را گرفت ریشه دارد. بسیاری از روسها غرب را مسئول هرج و مرج و فسادی میدانند که در دوران ریاست جمهوری بوریس یلتسین در آن گرفتار شدند. احترامی را که اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت فوقالعاده به آنان داده بود از دست دادند. آنها به رئیس جمهوری قوی باور دارند که تا جای ممکن به دور از الصاق به غرب به جایگاه سابق خود باز گردد به همین خاطر نیز از ثبات درونی که معتقدند پوتین به روسیه داده است استقبال میکنند.
از سوی دیگر، چین معتقد است که رشد بیسابقه اقتصادی آن به عنوان یک قدرت غالب در منطقه به شمار میرود؛ البته این موضوع متاثر از عملکرد دیگران نیست چنانکه در طول جنگ سرد بود. اگرچه جنگ سرد موجب توقف چین شده بود، اما پس از آن دوران، چینیها آزاد بودند تا هرطور فکر میکنند عمل کنند. در عین حال، رهبران حزب کمونیست چین نیز به طور جدی در حال بررسی نحوه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به منظور جلوگیری از گرفتارشدن در سرنوشت مشابه برای کشورشان بودهاند. چین، کره شمالی را از جنگ سرد به ارث برد و علاوه بر آن اکثر چینیها خشم بزرگی را که از آن به عنوان هژمونی جهانی ایالات متحده یاد میکنند نیز به ارث بردهاند.
در طرف دیگر ایالات متحده است که نتایج اصلی جنگ سرد همچنان به صورت یک حس بسیار برجسته در میان رای دهندگان دونالد ترامپ دیده میشود، اما در همین زمینه هم واضح است که واشنگتن از سوی دیگران مورد استفاده قرار گرفته است. همانطور که بارها بحث شده در طول جنگ سرد، ایالات متحده در حین ایجاد امنیت برای جهان سرمایهداری و دیگران، متحدان امریکاییاش نیز با صرف هزینههایی کمتری به رونق پول و مشاغل در این کشور کمک کردند. بسیاری از رای دهندگان ایالات متحده احساس میکنند که کشورشان با به دست آوردن جنگ سرد به نتیجه خاصی نرسیده است و بر همین اساس هم هست که دولت فعلی مسئولیتهای سیستماتیک را به نفع منافع بسیار محدودتر این کشور منحرف میکند.
این موارد جنبههایی از چگونگی بروز جنگ سرد در جهانی بود که در آن زندگی میکنیم. اما مسائل بینالمللی امروز فراتر از جنگ سرد حرکت میکنند.
سیستم دو قطبی از بین رفته است و سیاستهای بینالمللی امروز به سمت چند قطبی شدن پیش میرود. در این مسیر ایالات متحده در امور بینالملل (نسبت به گذشته) قدرت کمتری داشته و چین قویتر شده است. اروپا در حال رکود است و روسیه به عنوان قدرتی مخالف و ناراضی در حاشیه نظم جهانی فعلی قرار دارد. این در حالی است که کشورهای بزرگ دیگری مانند هند و برزیل در مناطق خود به طور فزایندهای از قدرت نفوذ برخوردارند. در واقع ایدئولوژی دیگر تعیینکننده اصلی نیست و با اینکه چین، اروپا، هند، روسیه و ایالات متحده در مورد بسیاری از موضوعات با یکدیگر مخالفت هستند، اما این مساله اثری در ارزش سرمایهداری و بازار ندارد.
این در حالی است که ملیگرایی نیز در حال افزایش است. پس از عبور از دوران سخت دو جنگ ناسیونالیستی جهانی و جنگ سرد که بر ایدئولوژیهای غیر مادی تاکید داشت، تمام قدرتهای بزرگ اکنون به عنوان ویژگیهای اصلی امور بینالمللی بر هویت و منافع ملی تأکید دارند. با این حال انترناسیونالیستهای جنگ سرد همچنان ادعا میکنند که ملیگرایی نسبت به گذشته اهمیت کمتری یافته است.
آنچه سیستم بینالمللی در حال ایجاد آن است، جنگ سرد نیست. اگرچه ممکن است اینطور به نظر برسد، اما استفاده از لفظ «جنگ سرد» و نسبت دادن آن به هر آنچه که امروزه ما علاقهای به آن نداریم درست نیست و هیچ معنی ندارد. در عوض، ما باید سعی کنیم بفهمیم که چگونه درسهایی که از گذشته گرفتهایم بر فکر امروزین ما تاثیر گذاشته است. اگر ما بخواهیم تاریخ را در سیاستگذاریهایمان اعمال کنیم، باید یاد بگیریم که به همان اندازه که به همبستگیها و اتحادها توجه میکنیم، اختلافات را نیز در نظر بگیریم.
منبع:
اد. آرنی وستاد، فارن پالیسی، ۲۷ مارس ۲۰۱۸
https://eshraf.ir/?p=1146