به گزارش اشراف- علیرضا ملوندی:گاهي اوقات دوستيهاي انسانها به قدري نزديك ميشود كه ميتوان گفت دو نفر با هم برادر شدهاند، برادراني كه دوري يكديگر را تاب نميآورند و در فراق هم، آه غم از نهاد جان سر ميدهند. فريدون گنجور همين حس را نسبت به كاظم اخوان دارد، آرزو ميكند كاش خودش در كمين برباره گرفتار ميشد، اما برادرش كاظم آزاد بود. غم از دست دادن كاظم، گنجور را آرام نگذاشت و او با ساختن مستندي درباره دوست جاويدالاثرش به نوعي به او اداي دين كرد. به سراغ فريدون گنجور و حاجمحمد حقبيان رفتيم تا از كاظم برايمان بگويند.
آقاي گنجور از مستندي كه راجع به دوستتان، كاظم ساختيد براي ما بگوييد.
يك مستند به نام «نگار بيخبر» راجع به اخوان توانستيم بعد از سه، چهار سال دوندگي درست كنيم. ابتدا قرار شد با صدا و سيما كار كنيم كه متأسفانه همكاري نكردند ما يك نفر را پيدا كرديم. ايشان يك فرانسوي هستند كه اين چهار نفر را زنده ديده است. اسم وي هم «جرج باتابوش» بود. صدا و سيما به ما گفتند كه اين فرد كيست؟ گفتيم كه ما طي تحقيقات به ايشان دست پيدا كرديم، منتها قبول نميكردند خلاصه كار به اينجا كشيد كه ما مجبور شديم حكم مأموريتي كه آقاي دكتر ولايتي به ما داده بود را برديم و به صدا و سيما نشان داديم با اين حال به ما گفتند كه اين آقا را در اين فيلم نشان ندهيد.
چرا؟
نميدانم، دليلش را به من نگفتند. اينگونه بود كه كار ما در صدا و سيما متوقف شد تا اينكه آقاي حسني را در بنياد حفظ آثار ديديم. جواني بود كه با ديدنش بسيار خوشحال شدم زيرا با اينكه ممكن است حتي در جنگ نبوده باشد، اما واقعاً براي انقلاب دل ميسوزاند. مدتي طول كشيد اما بعد از چند ماه به رغم تمام مخالفتهايي كه صورت ميگرفت مستند ساخته شد.
به ما چندينبار گفته شد كه كاظم اخوان را به عنوان يك عكاس نشان دهيد نه يك رزمنده، من هم گفتم كه اين امر غيرممكن است چون كاظم اخوان ابتدا به عنوان يك رزمنده به جبهه رفت بعد از آن بود كه به تشخيص دكتر چمران عكاسي را دنبال كرد. به هر حال فيلم بعد از فراز و نشيب زيادي آماده شد.
آشنايي شما با كاظم اخوان از چه زماني آغاز شد؟
بيشتر محبت و برادري بين من و كاظم اخوان بعد از مجروح شدنم بود كه هميشه ميآمد و من را ميبرد حمام و ميگفت كه سال ديگر همين موقع همه چيز يادت رفته و پايت خوب شده است. واقعاً تا حدي كاظم را دوست داشتم كه فرقي نبود اگر من اسير ميشدم يا كاظم، او يك جوان دوستداشتني بود. هميشه به او فكر ميكردم، عكسش را جلوي خودم ميگذاشتم و حتي بعضي وقتها احساس گناه ميكردم چون كه من او را به خبرگزاري بردم. خبرگزاري در سال اول جنگ هيچ عكسي نداشت و وقتي عكسهاي كاظم در اختيار خبرگزاري قرار گرفت او را استخدام كردند.
كار عكاسي كاظم از كجا شروع شد؟
كاظم در گروه دكتر چمران بود و بسياري از عكسهاي دكتر در جبهه را او گرفته است. در اينجا بد نيست بگويم كه دكتر به همه كساني كه در گروهش بودند علاقه شديدي داشت، آنها كه جوان و نوجوان بودند همانند فرزندان وي بودند و آنها كه سن و سال زيادي داشتند براي دكتر همانند پدر بودند. هر وقت دكتر به خط مقدم ميرفت بسياري به طرفش ميرفتند و صورتش را ميبوسيدند چون علاقه زياد و شديدي بينشان حاكم بود ولي با همه اين اوصاف كاظم اخوان براي دكتر چيز ديگري بود. بيراه نيست اگر بگويم كه كاظم اخوان عزيزدردانه دكتر چمران بود. آقاي مرآتي در فيلم «نگار بيخبر» ميگويند كه اين دو همانند پدر و پسر بودند هر جا كه دكتر چمران ميرفت كاظم هم همراه ايشان بود. به حدي وابستگي كاظم به دكتر زياد بود كه بعد از شهادت ايشان يكبار كاظم به من گفت من ميخواهم بميرم! حتي كلمه شهيد را هم به كار نبرد.
به تشويق دكتر چمران و در قضيه تخريب سد بود كه كاظم عكاسي را شروع كرد و پس از آن ايشان به خبرگزاري رفت و آنجا رسمي شد.
پيش از آن كسي را نداشتيم كه كار خبري بكند و تصاوير جبهه را به مردم انتقال دهد.
شما خود يك عكاس حرفهاي و باسابقه هستيد، به نظر شما كاظم اخوان چگونه عكاسي بود؟
بعد از اينكه كاظم كار عكاسي را به صورت حرفهاي آغاز كرد ميتوانم به جرأت بگويم كه هيچ عكاسي، حتي آناني كه هشت سال در جبهه بودند به اندازه كاظم اخوان عكس زنده و پويا ندارند. علت اين قضيه هم اين است كه كاظم در بحرانيترين مواقع جنگ هم نترس بود، چيزي به نام ترس در وجودش راه نيافته بود. با شجاعت تمام در ميانه ميدان ميرفت و عكسهاي جاودانه خلق ميكرد. يك عكاس جنگي بايد در ابتدا يك رزمنده خوب باشد تا بتواند عكاس خوبي باشد كه كاظم اخوان مصداق بارز اين قضيه بود. شاهد مثال اين قضيه هم اينكه كاظم در حمله اول كرخه دوربين به گردن نداشت بلكه جزو گروه خطشكن بود و اين به خوبي نشان ميدهد كه او يك بسيجي هنرمند بود.
يك خاطره از دوستتان براي ما بگوييد.
كاظم حرفهاي ركيك و شوخيهاي زننده را برنميتابيد اما جوان بسيار خوشرو و شوخطبعي بود. يك خاطرهاي كه از اين قضيه دارم اين است كه يك نفر در بخش عكاسي خبرگزاري بود كه هيچ وقت به جبهه نميرفت و همه با او شوخي ميكردند كه تو چرا جبهه نميروي؟ كاظم هم به شوخي گفت شهيدان زندهاند ما چرا بجنگيم؟! اين شوخي كاظم اخوان بعدها تبديل به يك لطيفه بين بچههاي رزمنده شد كه بسيار خاطره شيريني براي من بود.
فكر ميكنيد كاظم اخوان شهيد شده؟
كاظم اخوان چه زنده برگردد چه شهيد شده باشد، شهيد است. چيزي كه به من آسودگي قلب داد و من را مطمئن كرد كه كاظم يكي از اولياست و من كرامت او را ديدم. جملهاي است در مكاشفات يوحنا كه حضرت عيسي عليهالسلام قبل از آمدنشان چه وقايعي اتفاق ميافتد و در آنجا خيلي روشن راجع به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجهالشريف) صحبت شده است و آن جمله اين است كه شهدا از خداوند سؤال ميكنند كه اي خداوند قدوس تا چه زماني انتقام ما را نميگيري و به جباران مهلت ميدهي؟ خداوند در پاسخ به فرشتگان ميفرمايد كه بروند و شهدا را آرام كنند و به ايشان بگويند كه هر وقت تعداد شهدا كامل شد و همه كساني كه شايستگي داشتند؛ به قافله شهدا پيوستند آنگاه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور خواهد كرد و انتقام شهدا را از ظالمين خواهد گرفت. شهادت اوج كمال انساني است كه امام حسين (عليهالسلام) در قله اين كمال قرار دارند، اما از اين موارد كه بگذريم بايد بگويم كه آنگونه كه مكاتبات من با سازمان عفو بينالملل نشان ميدهد اينها زنده هستند و اگر اينها زنده نبودند پس چرا اسرائيليها در عوض اين چهار نفر رانآراد را ميخواهند؟ ارتباط ران آراد با اينها چه چيزي است؟ به هر حال من اطمينان دارم كه كاظم هر جا هست از اولياست چون كه كسي كه در نوجواني كفشداري امام رضا عليهالسلام را كرده است و در زمان انقلاب به امام راحل پيوسته و در زمان جنگ هم به جبههها شتافته و سپس ۲۹ سال است كه در زندان است پس مسلماً از مقربين است. انشاءالله با آمدن حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اينها آزاد خواهند شد.
اسرائيل او را گرو گرفته است
آقاي حق بيان از آغاز آشنايي خود با كاظم اخوان براي ما بگوييد.
من از سال ۵۹ با كاظم آشنا شدم. من كاظم را دقيقاً از زماني كه قرار شد سد را تخريب كنند تا جلوي عراق را بگيرند شناختم كه در مناطق گمبوعه و بالاي پادگان حميد، سيدحسن، كوت و… واقع بود. ما يك گروه ۴۲ نفره بوديم و اگر خدا قبول كند مسئوليت اين گروه با من بود كه اين قبيل عملياتها را انجام داديم، بعد از آب گرفتگي بود كه كاظم را بيشتر ديديم كه همراه دكتر چمران در ستاد جنگهاي نامنظم بود و آنجا رابطه ما با هم شكل گرفت. اين عملياتها گذشت تا اينكه در عمليات سوسنگرد و ارتفاعات اللهاكبر او را ديدم. بعد از آن ديگر كاظم را نديدم تا عمليات دهلاويه مجدداً با ايشان برخورد داشتم، آنجا بود كه بيشتر با هم بوديم و با دوستان ديگري مثل آقاي گنجور آشنا شديم.
از رابطه نزديك شهيد چمران با كاظم اخوان گفتند، نظر شما چيست؟
كاظم و دكتر رابطه بسيار نزديكي داشتند يعني دكتر چمران مثل يك آهنربا كاظم را به خود جذب كرده بود، البته اين قضيه در مورد تمامي بچهها صادق بود، دكتر همه را مجذوب خود كرده بود. هر وقت به منطقه ميآمد رزمندهها با ذوق و شوق به طرف او ميرفتند و در آغوش ميكشيدند، اما واقعاً رابطه اخوان با دكتر بسيار صميمانه بود و شايد بتوان گفت كه كاظم به دكتر عشق ميورزيد.
كاظم چگونه انساني بود؟
كاظم اخوان انسان كمحرفي بود اما هر وقت حرف ميزد شيرين سخن ميگفت و اين شيريني را با مزاح شيرينتر ميكرد. خيلي دوست داشتني بود. هميشه به دنبال اين بود كه از دكتر چيزهايي را براي جذب كردن بياموزد. هميشه در كارهايش تفكر ميكرد و هميشه دوست داشت كار اطلاعات عمليات را انجام دهد و هم كار خبري خود را بكند. در كل بايد بگويم انسان تيزهوشي بود و حيف شد كه سي سال است از حضور او محروم هستيم.
وظيفه ما در برابر كاظم اخوان و فداكاريهايش چيست؟
آن موقع بسياري بودند كه اهل نماز بودند اما اين افتخار نصيبشان نشد. خدا را شكر ميكنم كه خداوند آن موقع كاظم اخوان و ما را هدايت كرد تا به عرصه جهاد در راهش پا بگذاريم. جهاد براي شيعه يك اصل اساسي است و شايد براي همين هم هست كه تعداد پيروان اين مذهب از بقيه كمتر است چون اگر بپذيرند كه شيعه شوند بايد خون بدهند، مال بدهند و بايد از همه چيزشان بگذرند و هر كسي هم اين شهامت را ندارد از صدر اسلام هم تاريخ اين مسئله را نشان داده است كه شيعه عرصه جهاد و شهادت بوده است. روزي يك نفر به من گفت مادران شهدا خيلي بيرحم بودند كه بچههايشان را به قتلگاه ميفرستادند، به او گفتم ببين ما از وقتي نطفهمان بسته شد خدا حضور داشت و خانوادههايمان به اين قضيه ايمان داشتند. آنها سواد نداشتند اما شعور بالايي داشتند كه متأسفانه امروزه كمتر شاهد اين موضوع هستيم، اينها ما را با عشق ابي عبدالله عليهالسلام بزرگ كردند و با همه كمبودها ما را نگه داشتند، اما بهرغم اينكه ميديدند بچههاي مردم كه به جبههها ميرفتند با تابوت بازميگشتند اما باز هم فرزندشان را به جبهه ميفرستادند چون اعتقاد داشتند اينها امانتي هستند كه خدا به ما داده است و امروز هم اين امانت را از ما مطالبه كرده و ما نبايد در اداي امانت كوتاهي كنيم، فلسفه خانواده شهدا اين بود. بگذاريد من به شما بگويم كه اين موارد است كه بايد براي مردم بازگويي شود، معني جنگ اين نبود كه چند تا تانك زديم، چند تا اسير گرفتيم و… معني دفاع مقدس ما اين فداكاريها بود، اينكه جواناني مثل كاظم به جبهه ميرفتند و در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ميايستادند. شما در تاريخ جنگهاي دنيا بگرديد هرگز چنين چيزي را نميبينيد كه شب عمليات رزمندهها حنا ببندند و شادي كنند! اين كار را شب عروسي ميكنند اما شما ميبينيد كه در دفاع مقدس ما كساني اين كار را ميكردند كه معلوم نبود آيا تا ساعتي ديگر زنده هستند يا نه. نياز امروز شما جوانان اين است كه تفكر دفاع مقدس را باز كنيد و بشناسيد و بدانيد كه كاظم اخوان چه در ذهنش ميگذشت كه از همه چيزش براي دفاع از دين و كشورش ميگذشت.
كسي كه تا قبل از جنگ شبها بايد مادرش پتو رويش ميكشيد تا سرما نخورد چطور ميشود در برابر زبدهترين افسران جهان بايستد و ۵ كيلومتر موانع مستحكمي كه در كربلاي ۵ مقابل بچهها بود را رد كند؟
متأسفانه ما خيلي كم در اين زمينه كار كرديم در حالي كه ببينيد ديگران براي جنگهاي باطلشان بعد از نزديك به شصت سال چقدر تبليغ ميكنند. در مورد امثال كاظم و شهداي انقلاب و دفاع مقدس من حرفي نميزنم چون ما بايد ببينيم شهدا چه گفتند و ما دنبال آن برويم، شهدا حرف نميزدند عمل ميكردند، كاظم شعار نداد بلكه عمل كرد. متأسفانه امروزه كم هستند كساني كه جنگ را درست شرح دهند، امثال آويني در بين ما نيستند، آويني به مخاطب فكر ميداد، انديشه ميداد، افسوس كه امروزه همانند او كار نميشود.
شما فكر ميكنيد كاظم الان شهيد شده يا زنده است؟
به نظرم فرقي نميكند كه شهيد شده باشد يا زنده باشد، هر جا هست حال خوشي دارد اما من حدس ميزنم زنده است چون سياست اسرائيل يك سياست گروكشي است و به نظر من اينها را نگاه داشتند تا يك جاي حساس از اين موضوع استفاده كنند.