پیاده میروی. خب بر اساس قوانین شهری پیاده باید از پیادهرو برود. پس تو هم از پیادهرو میروی. همان ابتدا حضور چند موتوری بر تو مقدم شمرده میشود و مجبوری کنار بکشی تا جنابِ موتور رد شود. نمیتوانی کنار نکشی چون جناب موتوری که از پیادهرو تردد میکند، گاهی بددهن است و احتمالا اگر از میزان مکفی شعور برخوردار بود داخل خیابان تردد میکرد.
چندسالی در مترو عدهای اقدام به تبلیغ مؤسسه خیریه خود میکنند و کمک مردم دلسوز را میگیرند و قبضی هم میدهند.
تابلوهای تجاری یکی از مشکلاتی هستند که ما در زیباسازی شهری در تهران با آن مواجهیم؛ تابلوهایی در قد و قوارههای مختلف که هرکجا که دلشان خواسته سربرآورده و نصب شدهاند.
«پسرهای ننهعبدالله» خاطراتی خواندنی و پرجزئیات از رزمیدن پسرهای ننه عبدالله در خرمشهر و روزهایی است که مردم با چنگ و دندان شهرشان را حفظ کردند. «سعید علامیان» از خاطرهنگاران پرکار حوزه جنگ است و در آخرین اثر خود به خاطرات محمدعلی نورانی پرداخته است.
برایتان قابل باور است که در روزگار پیشین مردم برخی مناطق، شهری با تمام امکانات در زیر شهر خود داشتند تا وقت درگیری و حمله دشمن به آن پناهنده شوند؟ اگر نه، پیشنهاد میکنیم برای یکبار هم که شده به شهر زیرزمینی اویی در نوشآباد کاشان بروید و از نزدیک ببینید مردم چه هنر خارقالعادهای به خرج دادهاند و چه شهری در زیرزمین ساختهاند یا بهتر بگویم کندهاند… شهری مانند شهر مورچهها که به دستکند معروف است.
آنچه همیشه شنیدهایم و استادان زیادی بر آن تاکید کردهاند این است که ما تئاتر نداریم و این هنری غربی است که وارد ایران شده…
جوانی از ایران به قصد یونان و بعد آلمان مهاجرت غیرقانونی میکند اما سر از زندان جبههالنصره در میآورد و با داعشیان همبند میشود، کسانی که سنتشان بریدن سر شیعیان است از پس سر…
محسن هجری از معدود نویسندگانی است که برای نوجوانان رمان تاریخی مینویسد.
وقتی از خاطرات جنگ میگوییم اغلب خاطرات رزمندهها در ذهنمان تداعی میشود و خانوادههایشان یا اطلاعاتی نظامی که در دست فرماندهان است. اما در این بین نگاهبانان اسرای عراقی قشر فراموش شدهای هستند که کمتر به آنها پرداخته شده است؛ آنان که در اوج جنگ و حجلهبندی کوی و برزنها به شمایل جوانانی معصوم، باید از اسرای عراقی مراقبت میکردند، تیمارشان میکردند و حتی بهشان مهر میورزیدند…