به گزارش اشراف، زهرا سلیمانی: نگین صدریزاده، پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان درباره مخاطبشناسی، اولین و مهمترین قدم برای نویسندگی کتاب کودک و نوجوان معتقد است که شناخت مخاطب نیاز به ارتباط بیشتر با مخاطب دارد و شوق جدی برای کشف و شناخت کودک و نوجوان. شاید نیاز است که با کنار نهادن ذهن قضاوتگر، دقیق، مشتاقانه و مشفقانه، تنها مشاهدهگر و ناظر کودکان و نوجوانان باشیم. گفتوگوی ما با صدریزاده درباره کسب این شناخت از مخاطب کودک و نوجوان را در ادامه میخوانید:
– مخاطب کیست؟ مخاطبشناسی در ادبیات کودک و نوجوان چیست؟
کیستی مخاطب ادبیات کودک و نوجوان چندان ساده نیست. شاید روشنترین پاسخ این باشد که بگوییم ادبیات کودک و نوجوان، ادبیاتی مخاطبمحور است و کودک و نوجوانی که با آن ارتباط برقرار کند، مخاطب این گونه ادبی است؛ اما این پاسخ، چندان ما را به شناخت مخاطب نمیرساند و تعریفی کاهشگرایانه است؛ چراکه مفهوم کودکی و نوجوانی مفاهیم مستقلی هستند که به هویت، رشد و انسجام فردی میپردازند. در بسیاری از مباحث مربوط به ادبیات کودک و نوجوان، مفهوم مخاطب با نظریههای رشد تعریف میشود؛ به عنوان خوانندهای که ناخودآگاه در یک روند مستمر و یکدست پیش میرود تا به خودآگاهِ منطقیِ بزرگسالی ختم شود. به همین دلیل است که همواره مؤلفان ادبیات کودک، در کنار عنصر لذتبخشی و زیباییشناختی، بر آموزش مفاهیم اخلاقی و روشهای آگهیبخشی از گذرگاه مواجهه ادبیات و کودک تأکید داشتهاند.
– رویکردهایی که باید در مخاطبشناسی ادبیات کودک و نوجوان به آنها توجه شود، چه هستند؟
رویکرد خواننده درون متن، یکی از رویکردهای مؤثر برای شناخت مخاطب ادبیات کودک و نوجوان است. این رویکرد که به خواننده نهفته متن نیز شناخته میشود، از این نگرش برمیخیزد که برای ارتباط، دو فرد لازم است و نویسنده آگاهانه یا ناآگاهانه، تصویری از خواننده خویش میآفریند؛ بنابراین هر متن، خواننده ویژهای درون خود دارد. در این میان موفقترین ارتباط میان نویسنده و مخاطب، آنجاست که میان آن خوانندهای که نویسنده تصور کرده و آن خواننده که متن را میخواند، هماهنگی و توافقی شکل بگیرد. حتی فراتر از این میشود گفت تا زمانی که نفهمیم چگونه خواننده نهفته را بشناسیم و در متن تصور کنیم، نمیتوانیم به کودک و نوجوان در مقام خواننده، توجه جدی و مؤثری داشته باشیم.
رویکرد ارتباطی، دیگر رویکرد مخاطبشناسی در ادبیات کودک است که از اهمیت ویژهای برخوردار است و مؤلفان طی خلق اثر، به رضایت مخاطب میاندیشند. در این رویکرد، ترسیم جزئینگرانه پرسونای مخاطب میتواند تا حد زیادی بر نحوه نگارش کتاب کودک مؤثر باشد. به عقیده من، هر چقدر شناخت نویسنده از کودک و نوجوان عمیقتر و دقیقتر باشد، این شناخت برای او حالت درونی پیدا کرده و دیدن از دریچه چشم کودک به بخشی از خصوصیات او تبدیل میشود. در نتیجه دیگر لازم نیست مؤلف در حین خلق اثر، خودش را نادیده بگیرد؛ بلکه از این ویژگی درونی خود در مسیر جلب رضایت مخاطب استفاده خواهد کرد. پژوهشگرانی چون ایدن چمبرز نشان دادهاند که با بررسی زاویهدید، چگونگی طرفداری نویسنده از شخصیتهای کودک و نوجوان، سطح شکافها، ابهامات و پیچیدگیهای متن و سبک نویسنده میتوان به شناخت خواننده نهفته ادبیات کودک و نوجوان رسید.
– آیا «رویکرد ادبی محض» در ادبیات کودک و نوجوان میتواند گزینه مناسبی برای خلق اثر مناسب برای نویسندگان و شاعران کودک و نوجوان باشد؟
همانطور که اشاره شد، ادبیات کودک و نوجوان، به دلیل ماهیت مخاطبمحور آن، فرصتی برای رشد و پرورش مخاطب است. هر چند رویکرد ادبی محض در برانگیختن خواننده برای سهیمشدن در ادبیات و زیستن در آن جهان ادبیات و پیوندهای فرد و ادبیات، شرطی لازم است؛ اما کافی نیست. تأکید بر رویکردهای آموزشی و پرورشی در کنار رویکردهای ادبی، هرگز به معنای انتقال تجارب و آموزهها نیست؛ بلکه بیانگر اهمیت رویکردی است که به توانایی تجزیه و تحلیل مسئله، انگیزش زیباییشناختی، کنجکاوی و کشف، درک و شناخت خود، همدلی، مهارت حل مسئله و تصمیمگیری و پرورش تفکر انتقادی، اخلاقی، خلاق و منطقی و… منجر شود. در این رویکرد، ادبیات کودک و نوجوان فرصتی است که در کنار بهرهمندی از زیبایی ادبی، خواننده را برای رویارویی با دشواریها، رفع آنها و حل مسئله برانگیزاند و فرصتی است برای همذاتپنداری با شخصیت داستانها و قهرمان قصهها و مهمتر از همه، تمرین مستمر زندگی و مرور سیر تکوین قهرمان درون.
– چرا مخاطبشناسی در ادبیات کودک و نوجوان مهم است؟
مخاطبشناسی در ادبیات کودک نسبت به ادبیات بزرگسال، از جایگاه مهمتری برخوردار است. کودک باید به عنوان مخاطب خاص درنظر گرفته شود. در اغلب مواقع، کودک تنها با اثری ارتباط برقرار میکند که برای او خلق شده باشد؛ بنابراین، در مورد کسی که میخواهد برای کودکان بنویسد، مخاطبشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است و نباید دستکم گرفته شود. توجهکردن به این نکته، ضروری است که مخاطب کودک و نوجوان در هر سنی، ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارد و آنها در سنین طلایی رشد بهسر میبرد. در دوران کودکی، هر عامل بیرونی که وارد ذهن انسان میشود، بر شکلگیری باورها و برداشت او از زندگی نقشی تعیینکننده دارد. حال، با توجه به اینکه یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار در زندگی کودکان و نوجوانان، آثار ادبی هستند، میتوانیم اهمیت مخاطبشناسی در ادبیات کودک را بیشتر درک کنیم. یکی از ویژگیهای بارز کودکان، حسیبودن آنها است؛ کودکان اندوه، شادی، ترس، خشم و سایر احساسات را از محیط پیرامون دریافت کرده و به آن واکنش نشان میدهند. کودکان نیز در مورد پذیرش داستانهایی که برای آنها مینویسیم، حسی عمل میکنند؛ به این معنا که در مواجهه با آثار ادبی، حس و حال نویسنده را در هنگام خلق اثر دریافت میکنند و هر اثری را نمیپذیرند. به همین دلیل کودکان خیلی راحت، یک اثر سفارشی را که والدین یا مربیان به منظور آموزش مستقیم یا نصیحت برای آنها تهیه کردهاند، کنار میگذارند و در اغلب موارد، علاقهای به آن نشان نمیدهند.
– شناخت مخاطب کودک چه اطلاعاتی درباره گروه سنی به ما میدهد؟
شناخت مخاطب کودک بر اساس ویژگیهای گروه سنی اطلاعاتی را درباره ویژگیهای دوران رشد به ما میدهد؛ بنابراین ویژگیهای هر گروه سنی به لحاظ رشد و پرورش شناختی، رشد و پرورش شخصیتی، رشد و پرورش اجتماعی و رشد و پرورش زبانی بستری را فراهم میآورد که میتوان بر اساس آن ویژگیها، نیازها، فعالیتهای مفهومی و کتابهای مناسب هر دوره را شناسایی و پیشنهاد داد. نویسندهای که برای شناخت مخاطب کودک، به میان اقشار مختلف جامعه رفته این موضوع را به روشنی درمییابد که تعیین گروه سنی برای اثرش اساساً مردود است. آنچه میتوانیم در مورد آن با قطعیت نسبی صحبت کنیم این است که کتاب برای «کودک» است و برای نوجوان یا بزرگسال نوشته نشده است؛ حال آنکه هر کودکی در هر سنی که باشد، میتواند به فراخور درک خویش، از آن بهره ببرد. شاید کودکی در سن سهسالگی تنها از شنیدن آوای کلمات و تماشای تصاویر کتاب لذت ببرد و کودکی ششساله، درکی کامل از ساختار داستان داشته باشد و پاسخ بسیاری از سوالاتش را در همان کتاب بیابد.
– از روشهای مخاطبشناسی در ادبیات کودک و نوجوان برای نویسندگان و شاعران بفرمایید؟
مؤثرترین روش در دستیابی به شناخت دقیق از کودکان، برقراری ارتباط مستقیم و مستمر با کودکان متعدد و متفاوت است. شناخت مخاطب نیاز به ارتباط بیشتر با مخاطب دارد و شوق جدی برای کشف و شناخت کودک و نوجوان. شاید نیاز است که با کنار نهادن ذهن قضاوتگر، دقیق، مشتاقانه و مشفقانه، تنها مشاهدهگر و ناظر کودکان و نوجوانان باشیم. با آنها وقت بگذرانیم، بازی کنیم، سوال بپرسیم، با آنها به خرید برویم و سلیقهشان را کشف کنیم، با خود و با آنها به معنای واقعی کلمه مهربان باشیم، مقایسه نکنیم، ترسها و انتظارات خودمان را فرافکنی نکنیم و فضایی امن فراهم کنیم تا فرصت شناخت خود و ابراز وجود داشته باشند. همچنین در فرایند گفتوگو با آنها، از گذرگاه زبان و ادبیاتشان، راه به تفکر و ذهنیت آنها ببریم. در دلمشغولیها، سرگرمیها، علایق و جهان آنها سهیم شویم و مهمتر از همه، کودک و نوجوان و مفهوم کودکی و نوجوانی را جدی بگیریم و از منابع معتبر، روشهای ارتباط و کشف مخاطب کودک و نوجوان را بیاموزیم و تمرین کنیم.