به گزارش اشراف- وجیهه قاسمی، ميدانيم كه يونگ تعصب ضدديني فرويد، پدرخوانده خود را نميپذيرد و براي تمامي اديان ارزش واقعي قائل ميشود. از نظر فرويد دين پديدهاي آسيبزاست ولي يونگ دين را پديدهاي شفابخش ميداند كه براي رشد و تكامل شخصيت انسان و جامعه ضرورت دارد. برخلاف تصور فرويد، علم هيچگاه نميتواند جاي دين را بگيرد. گرايش به خدا بهعنوان يك گرايش جمعي تجلي يافته است. به بيان ديگر، دين و خدا تجلي برخي صورتهاي ازلي هستند كه در ذات انسان قرار دارند؛ لذا نميشود آن را چيزي در نظر گرفت كه بايد كنار گذاشته شود. درواقع يونگ از اين هم جلوتر ميرود: «دقيقا به خاطر اينكه دين واقعيتي رواني در درون ماست، هرگونه تلاش براي انكار اهميت آن به فقدان كامل تعادل رواني و درنتيجه سقوط به روانآزردگي منجر ميشود. خدا به زندگي معنا ميبخشد و اتصال به او انسان را از محدوديتها و بيهودگيها نجات ميدهد.»
يونگ در كتاب «انسان متجدد در جستوجوي جان» روي همين مساله دست ميگذارد. وي پيامد دينداري را التيام دردهاي آدمي و پيشگيري از بيماريهاي رواني ميداند و آسيبهاي رواني را در همينجا قابل درمان مييابد: «در ميان همه بيماران كه در نيمه دوم حياتشان (يعني پس از حدود ۳۰ يا ۳۵ سالگي) با آنها مواجه بودهام، يكي هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزي جز مشكلِ يافتن يك نگرش ديني راجعبه حيات باشد و با اطمينان ميتوان گفت همه آنان از آن رو احساس بيماري ميكردهاند كه چيزي را كه اديان زنده هر عصر به بيرون خود عرضه ميدارند، از دست دادهاند و هيچيك از آنان پيش از بازيافتن بينش ديني خود، شفاي واقعي نيافته است.»
https://eshraf.ir/?p=8087