اشراف- نسيم اسدپور: کاروان امام رضا (ع) در مسیر هجرت از مدینه به خراسان، در روز هفتم جمادی الاول ۲۰۱ قمری وارد شهر نیشابور شد. شهرت این شهر به مرکز علمی و حضور دانشمندان فراوان در آن، مسئله ای است که در منابع تاریخی معتبر از جمله کتاب تاریخ نیشابور تألیف حاکم نیشابوری به ثبت رسیده است. از این رو ورود امام (ع) به این منطقه و خروج آن حضرت از حساسیت ویژه ای برخوردار بود و نوع استقبال و بدرقه مردم با دیگر شهرها متفاوت مینمود. آنچه در این شهر در مدت اقامت امام رضا(ع) اتفاق افتاد، یکی از برگ های برنده و فرصتی طلایی بود برای امام تا از آن به بهترین نحو استفاده کنند. شور و اشتیاق فراوان و زائدالوصف اهالی آنجا برای دیدار با امام از یک سو و خواستاری علمای آن، از سوی دیگر برای دریافت حدیث و دانش تازه ای از ایشان، این تفاوت را شکل میداد.
امام در مدت محدودی که در شهر نیشابور اقامت داشت، رابطه ای عمیق و صمیمی با مردم برقرار میکرد. رفتار امام و آموزه های مختلفی که از سیره آن حضرت نصیب مردم می شد، در واقع پاسخی بود محبتآمیز به عاطفه فوقالعاده ایرانیان نسبت به خاندان امامت و ولایت، آخرین یادگاری امام در این شهر زمانی رخ داد که کاروان در حال ترک شهر بود. جمعیت گرد آمده اطراف امام بسیار بودند، همه مشتاقانه منتظر بودند تا آخرین سخن را از امام بشنوند. دانشمندان اهل حدیث تقاضا کردند تا کلام آباء امام را از زبان ایشان آوازه گوش خود قرار دهند.
امام رضا(ع) در برابر این شور و هیجان و حدیث خواهی، سخنی فرمود که به حدیث «سلسلة الذهب» شهرت یافت. در اعتبار این حدیث هیچ گونه شبهه ای وجود ندارد گرچه با متن ها و عبارات اندکی متفاوت در کتب تاریخی و حدیثی نقل شده است. همه ابزار و اسباب یک حدیث معتبر در آن جمع شده، محدثین شیعه و سنی به آن توجه ویژه ای دارند و در منابع و کتب خود نقل کرده اند.
در این حدیث شریف آمده است: «به نقل از اسحاق بن راهويه : چون امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست از آن جا به سوى مأمون [در مرو] خارج شود، علماى حديث ، نزد ايشان گِرد آمدند و گفتند: اى پسر پيامبر خدا! از نزد ما مىروى و حديثى برايمان باز نمىگويى تا از شما بهرهمند شويم؟!
امام رضا عليه السلام – كه در كجاوه نشسته بود – سرش را بيرون آورد و فرمود : «از پدرم ، موسى بن جعفر ، شنيدم كه مىفرمايد: از پدرم ، جعفر بن محمّد، شنيدم كه مىفرمايد: از پدرم، محمّد بن على ، شنيدم كه مىفرمايد : از پدرم ، على بن الحسين ، شنيدم كه مىفرمايد : از پدرم ، حسين بن على بن ابى طالب ، شنيدم كه مىفرمايد : از پدرم ، امير مؤمنان على بن ابى طالب ، شنيدم كه مىفرمايد : از پيامبر خدا شنيدم كه مىفرمايد : از جبرئيل شنيدم كه مىفرمايد: از خداوند – كه بزرگىاش بِشكوه باد – شنيدم كه مىفرمايد : “لا إله إلّا اللّه ، دژِ من است . هر كس به دژِ من وارد شود ، از عذابم در امان است».
شتر كه حركت كرد ، امام عليه السلام بر ما بانگ داد: «با شروط آن! و من، يكى از شروط آن هستم».
یادآوری و بیان این اندیشه ها برای مردم از سوی امام رضا (ع)، در روزگاری صورت میگرفت که بحران اعتقادی و فکری آن را فرا گرفته بود و مردم در غوغای بازی سیاست خلفای عباسی و شیوع جریانات فکری در عصر مأمون و هارون، گرفتار بسیاری از تردیدها و انحرافات شده بودند. امام به عنوان شرط پذیرش توحید و سند اجازه ورود به محفل الهی، چه دلسوزانه و از سر مهر و عطوفت همه توان خویش را به کار میبرد تا کار جامعه مسلمانان به راستی و هدایت بگراید.
برآیند آنچه را که در سطور پیش آمد، این گونه می توان بیان کرد: سیره امام رضا (ع) در همه وجوه فردی، اجتماعی، سیاسی، علمی بر محور هدایت مردم به توحید در عینیت زندگی در جریان بود. رفتار امام میتواند مقیاس و میزان توحیدگرایی در هر جامعه دینی باشد و ما اینک در برابر این پرسش تاریخی قرار گرفته ایم که تا چه اندازه ای توانسته ایم رفتارمان را بر ظهور و تجلی آن در متن زندگی بنا کنیم؟
https://eshraf.ir/?p=66946