فخرالسادات دختر یک خانوادۀ نسبتا برخوردار است. مادر فخرالسادات استانداردهای خاص خود را برای زندگی دارد که در آن سالها معمولا مختص قشر مرفه بودهاست. او و شوهرش دو دختر خود را با سطح دغدغههای خود به کار و تحصیل تشویق کرده و شوهر دادهاند. حالا فخری میخواهد ازدواج کند. داداش علا، برادر فخری، به نفع خواهرش وارد میشود و میگوید آن دو دختر را شما شوهر دادید بگذارید این یکی را من شوهر بدهم و طبق خواسته دل وعقل فخری ازدواج با احمد یوسفی سرمیگیرد.
این کتاب، روایت تغییر و تحول دختری نازپرورده در کنار مردی سختکوش را بازگو می کند. فخری قبل از ازدواج شاگرد احمد بوده است و زیر نظر او اسلحه شناسی را آموخته است. پس از ازدواج با او در حالیکه دو فرزندش هنوز خردسال هستند، سردار یوسفی از همسرش میخواهد به سرکار خود برگردد چرا که کشور برای تربیت او هزینه پرداخته است. نگاه احمد به زن و زندگی نگاهی کاملا روشنفکرانه و باز است. او نمونه حقیقی آزادی دادن به زن را اجرا کرده است.
روایت داستان کاملا به صورت خطی پیش میرود از کودکی فخرالسادات به ترتیب پیش رفته تا زمان شهادت سردار یوسفی. زبان سلیس و روان است اما یکدست نیست. روایت از وحدت لحن برخوردار نیست گاهی لحن شاعرانه میشود گاه تلاشی برای آشنایی زدایی درقاموس کلمات هم انجام نمیشود.
فرازهایی از خاطرات به خصوص پیش از ازدواج، مشکل زمانی دارد. تشخیص زمان حتی به طور حدودی نیز مشکل است. اینکه در هنگام فلان حادثه فخری چه سنی داشته یا در حدود چه سالی بوده گاه مبهم است. این مسأله برای یک روایت مستند نقطه ضعف حساب میشود.
نویسندۀ «پاییز آمد» هیچ زحمتی برای ارائه فرم نکشیده است حال آنکه همه چیز فرم است. انتخاب بهترین نقطه برای شروع روایت حتی در مستندنگاری امتیاز محسوب میشود. شروع از اولین خاطره موجود در ذهن راوی کاری سختی نیست. چرا نویسنده نباید گل خاطرات را انتخاب کرده و به عنوان قلاب مخاطب به کار نبرد؟
یافتن نقطه اوج، کشمکش و ایجاد تعلیق هنر نویسنده حرفهای و باتجربه است وگرنه هر کسی ممکن است با داشتن اندکی تجربه در نوشتن گمان کند میتواند خاطرات خود را بنویسد؛ چه بسا راویانی که این کار را انجام دادهاند، از بزرگان عرصه علم و سیاست تا ورزش و هنر. اما کار هنری را نویسنده کارکشته انجام میدهد.
به عنوان نمونه داستان تولد هاجر، عشق شهید یوسفی به او، بیماری و از دست رفتنش یکی از صحنههای طلایی و دارای تعلیق داستانی است اما چنان که شایسته است به آن پرداخته نشده است.
اشکالات ویرایشی حتی در سومین چاپ کتاب برجای خود باقی است. تکرار یک بند یا یک جمله در یک صفحه و در دو صحنه مختلف نشان از نمونهخوانی بیدقت و ویراستاری نامناسب دارد.
پایان بندی روایت اما مناسب است. شاید به نظر برسد به هرحال با شهادت همسر فخرالسادات خاطرات به پایان رسیده است البته همین گونه است اما دقیقا پس از مطالعه کتاب متوجه خواهید شد این همان کار هنری است که نویسنده باید برای نوشتارش انجام بدهد.
تصمیمی که گلستان جعفریان درباره مهر و محبت و مراودات این زن و شوهر گرفته است کاملا درست است. وی با شناختی که از شخصیتهای خود پیدا کرده است و نیز فضای اجتماعی خانوادگی آن دوران روابط عاشقانه را در لفافی لطیف پیچیده است. موردی که در سالهای اخیر در بعضی کتابهای خاطرات همسران شهید رعایت نشده است. قطعا نگارنده با اینکه عشق میان رزمندگان و همسرانشان موج میزده مخالفتی ندارد اما روایت و برون ریزی عاطفی باید متناسب با شرایط اجتماعی آن روزگار و هم جهت با خلق و خوی شخصیتها باشد.مثلا اولین شب محرمیت این زوج، فضای میان آنها را کامل به خواننده نشان می دهد یا وقتهایی که احمد به فخری میگوید برایش شعر یا آواز بخواند. در همین صحنههای تصویری به یادماندنی، خواننده در جریان روابط عاطفی آن دو قرار میگیرد اما برخی نویسندگان تازهکار تمام همت خود را به کار میگیرند تا بهترین جملات عاطفی و شاعرانه را در دهان شخصیت راوی بگذارند در حالیکه او هرگز نه اینگونه حرف میزند نه حتی فکر میکند.
نویسنده باید بگذارد راوی حرف بزند نه خودش. نویسندهای که تلاش میکند متن مطنطن و آراسته خود را به رخ بکشد، افکار خود را در دهان راوی و دیگر شخصیتها بگذارد گمان میکند بهترین اثر را خلق کرده است اما مهم این است که نویسنده کار بکند و نگذارد کارش به چشم بیاید!
سمیه جمالی. دی ۱۴۰۱
https://eshraf.ir/?p=27740