به گزارش اشراف-سیدهمعصومه معافرودپیشی، «هفتشهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچهایم!»
پیش از پرداختن به این ضربالمثل یا «زبانزد»، میدانیم که همواره داستان یا پندی آموزنده در این گفتارها نهفته بوده و هست که نکات تلخوشیرین فراوانی را بههمراه دارد. شوربختانه بسیاری از این مثلها و متلها به باد فراموشی سپرده شدهاند و سخنی از آنها بهمیان نمیآید، حتی اگر کمابیش کاربرد داشته باشند عدهای معانی یا پیشینه آن را نمیدانند.
واژه «مَثَل» بهتنهایی برای داستان کفایت میکند اما با کلمه «ضرب» توام شده است تا معنای داستان گفتن یا مثال زدن را در خود بگنجاند.
*وصف عطار
شاید حدس بزنید این بیت که در ابتدا به آن اشاره شده از کدام شاعر است.
مولانا جلالالدين محمد بلخي- كه خود را پوينده و رهرو راه عطار ميدانست- این بیت را در وصف شيخ فريدالدين محمدعطار نيشابوري از بزرگان مشايخ تصوف ايران در قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجري سرود. بزرگی که زندگیاش را پیش از تصوف با داروفروشی و پس از آن با كسب علوم و درك حضور مشايخ و بزرگان اهل تصوف ازجمله شيخ نجمالدين كبري و ديگران گذراند.
بنابر آنچه تاریخنویسان در دست داشتهاند، عطار به روایتی به سال ۵۱۳ و بعضی اذعان میکنند به سال ۵۳۷ هجری قمری در قريه كدكن خراسان به دنيا آمد. درباره زندگی و مرگ عطار سخن بسیار است که با صرف زمانی اندک میشود آنها را دریافت، پس این مهم را برعهده شما مخاطب ارجمند مینهیم و سخنی دیگر را به میان میآوریم. هرچند همین بس که مقبره عطار در فاصله دوكيلومتري آرامگاه حكيم عمر خيام در شهر نيشابور قرار گرفته است. مقبره شيخ فريدالدين محمد عطار نيشابوري توسط شخصي به نام قاضيالقضات يحيي بن صاعد ساخته شد. بناي اصلي آن هشتضلعي است و سنگ مقبرهاش از جنس سنگ سياه و عمودي است كه اشعارش روي آن حك شدهاند.
*بیداری شاعر
پیرامون پشت پا زدن عطار به امور دنیوی و گام نهادن در مسیر گوشهنشینی و پرهیزگاری بسیار گفتهاند. مشهورترین این داستانها که حتما شنیدهاید- ولی بازگوییاش خالی از لطف نیست- داستانی است که نورالدین عبدالرحمن بن احمد بن محمد جامی (شاعر، موسیقیدان، ادیب، صوفی سده نهم قمری که با الهام از گلستان سعدی بهارستان را به رشته تحریر کشید) نقل کرده بود؛ عطار در محل کسب خود سرگرم کار بود که درویشی از آنجا گذر میکند. او خواستهاش را با عطار بازمیگوید، اما عطار همچنان به کار خود میپردازد و درویش را نادیده میگیرد. درویش از این عملش دلگیر میشود و به وی میگوید تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟! عطار به درویش میگوید مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ در این لحظه درویش بلافاصله کاسه چوبین خود را زیر سر مینهد و جان به جانآفرین تسلیم میکند! این واقعه در ژرفای جان عطار مینشیند و سبب دگرگونیاش میشود، درنتیجه کار خود را رها میکند و راه حق درپیشمیگیرد.
البته این روایت دهان به دهان پیچیده و بعید نیست متل «یک کلاغ چهل کلاغ» برایش مصداق داشته باشد.
درباره اینکه عطار مرید چه کسی یا مراد چه کسانی بوده، اختلافنظر بسیار است.
* هفتشهر
هفتشهر عشق عطار- که پیش از این هم از آن گفتهایم- در عرفان بسیار مشهور است. از وی چنین روایت میکنند که نخستین مقام «جستجو و طلب» است، باید در راه مقصود کوشید. دوم مقام «عشق» است که بیدرنگ باید به راه وصال گام نهاد. سوم «معرفت» است که هرکس بهقدر شایستگی خود راهی برمیگزیند. چهارم «استغنا» است که مرد عارف باید از جهان و جهانیان بینیاز باشد. پنجم مقام «توحید» است که همهچیز در وحدت خدا مشاهده میشود. ششم مقام «حیرت» است که انسان درمییابد دانستههایش بسیار اندک و محدود است. هفتم مقام «فنا» است که تمام شهوات و خودپرستیهای آدمی از او زائل میشود و میرود تا به حق واصل شود و درحقیقت از این فنا به بقا برسد…
*آثار عطار
«اسرارنامه»، «الهینامه»، «منطقالطیر»، «مصیبتنامه»، «مختارنامه»، «خسرونامه»، «پندارنامه»، «تذکرهالاولیاء» و «دیواناشعار» (مجموعه قصاید و غزلیات عطار که بیشتر آنها عرفانی و دارای مضمونهای بلند صوفیانه است) از آثار پربهای عطار هستند، اما «منطقالطير» بیهمتاست. این اثر با ويژگيهاي منحصر به فرد و داشتن نزديك به هفتهزار بيت، مراتب سير و سلوك و رسيدن به حق و توحيد را از زبان مرغانی حکایت میکند كه در طلب سيمرغ ره میسپارند و هفتمنزل طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحيد، حيرت و فنا را میپیمایند.
تنت قافست و جانت هست سیمرغ۱
ز سیمرغی تو محتاجی بـه سی مرغ
حجاب کوه قافت آرد و بس
چو منعت میکند یک نیمه شو پس
بـه جز نامی ز جان نشنیدهای تو
وجود جان خود تن دیدهای تو
همه عالم پر از آثار جان اسـت
ولی جان از همه عالم نهان است
تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی
ز کوه قاف جسمانی گذر کن
به دارالملک روحانی سفر کن
(۱- بخشی از «بلبلنامه» عطار)
ارادت این شاعر بلندآوازه به خاندان عصمت و طهارت(ع) تا جایی است كه تذكرهالاولياي خويش را (مجموعهاي از شرح احوال بزرگان دين و عرفان) به سبب تبرك با ذكر مقامات و كرامات امام جعفرصادق(ع) آغاز کرده و در بخش نودوهفتم با توصیف حضرت امام محمدباقر(ع) پايان ميبخشد.
*قطرهای از دریا
اى هجر تو وصل جاودانى۲
واندوه تو عین شادمانى
در عشق تو نیمذره حسرت
خوشتر ز حیات جاودانى
بىیاد حضور تو زمانى
کفر است حدیث زندگانى
صدجان و هزارجان نثارت
آن لحظه که از درم برانى
کار دوجهان من برآید
گر یک نفسم به خویش خوانى…
(۲- دیوان اشعار؛ غزلیات)
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش۳
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دائما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیده جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
(۳- همان)
* روز ملی عطار
در انتها اینکه روزی ملی در تقویم ایران به نام این بزرگمرد به ثبت رسیده جای خرسندی دارد. چه بهتر از اینکه به بهانه یاد و گرامیداشت او هرسال درکنار آرامگاهش مراسم عطارشناسی برگزار میشود که شامل گلباران آرامگاه، ارائه پژوهشهایی پیرامون این شاعر، نمایشگاه کتاب و خوشنویسی و شبشعر و… میشود.
https://eshraf.ir/?p=88642