عمده مخالفان نظریاتش در این باره هم تودهای ها بودند چرا که بعد از جدایی از حزب توده به سمت روحانیت و امام خمینی متمایل شده بود. دسته دیگر منتقدانش هم همان فرنگیمآبانی بودند که مرحوم جلال پته آنها را روی آب ریخته بود.
او قصد داشت راه درست را به مخاطبانش نشان دهد و دلیل ماندگاریاش در این مسیر این بود که فقط گوشهای نمینشست حرف بزند و تبیین کند، بلکه خودش مدام در حال تغییر و تحول بود، همیشه در حال رفتن بود. همین که از میان خانوادهای کاملا متدین برآمده و در مرکز مذهبی شیعیان یعنی نجف دچار تردید و تشکیک در عقاید خود شده سپس به حزب توده پیوسته و از آن هم نومیدانه خروج کرده؛ یعنی مدام در حال کاوش و جوشش فکری بوده است.
آل احمد در تمام نوشتههای خود به چپها نگاه منتقدانه دارد، در بچه مردم که شاید به نظر برسد یک داستان اجتماعی است، دارد آینده ایران را تحلیل و پیشگویی میکند که اگر وضع همین باشد آیند چنان میشود که بچه مردم شد. در داستان «جشن فرخنده» هم به مذهبیها نقد دارد هم به بیدینان حمله میکند. متدینانی که هم خدا را میخواهند هم خرما را هم جایگاه را دوست دارند هم دینشان را و گروهی عوام خرافی که تحت عنوان دیندار معرفی میشدند.
در «مدیر مدرسه» از وضع آن روزگار شکایت دارد از آدمهایی که سر و ریخت خود را آلاگارسون میکنند و بیش از اینکه طبق وظیفه خود مطالعه کنند، شرایط علمی خود را ارتقا دهند به عیاشی و پاچه مالی میپردازند. در «برج فلک» نیز نگاهی تیز دارد چنان تیز و پرضرب مانند شلاقهایی که به پای کودکان داستان میخورد.
نگاه جلال اما در غربزدگی بسیار متفاوتتر از سایر کتابهایش است. او از منظر ماشینیسم و صنعت به این پدیده نگاه کرده است و میگوید غرب این بار به بهانه داشتن صنعت، باقی کشورها را زیر استعمار خود میکشد. میگوید ما چون دستگاههای تولیدکننده داریم باید زیر دست ما باشید تا زمانی که بقیه تمدنها تبدیل به مصرف کنندۀ صرف شوند. آل احمد در این کتاب سعی دارد به خواننده بفهماند چرا ما که تمدن چندین هزار ساله داریم؛ حالا باید خود را در برابر غرب ضعیف و ذلیل ببینیم؟ او در این اثر مسائل بسیاری را بررسی نموده از جمله: از خود بیگانگی، خوارشمردن فرهنگ و سنتهای ملی، تفاخر و تقلید از ظواهر غرب…
نگاه او در این زمینه نسبت به ورود اسلام و فرهنگ عربها به ایران مثبت بوده و بیشتر آثار تخریب را در هجوم ملل شرقی و شمال شرقی میداند. مینویسد ملت ما همیشه از قدیم در هنگام تهاجم بیگانگان، به غربیها نگاه مثبتی داشته اند و برای ادعای خود دلایلی نیز آورده است. مرحوم جلال حتی به شهرنشینی نیز نگاه نقادانه دارد و معتقد است سیستم شهرنشینی ما ایرانیان درست بنیانگزاری نشده است. او میگوید وقتی روستاییان به شهر آمدند بعد از سیر شدن شکم، توجهشان به سر و پز خود جلب میشود و همین باعث راه افتادن اماکن فساد میشود.
از طرفی شهر، بدون روستا چرخش نمیچرخد؛ وقتی گندم و جو نباشد مجبوریم وارد کننده باشیم و بعد مثالهایی از پهلوی میزند که با پول نفت یک ارتش پر زرق و برق راه انداخته است و تمام مصادیق پز علی و جیب خالی را به یاد مخاطب میآورد.
جلال آل احمد روشنفکری را خوب میشناسد و در کتاب دیگرش به نام «در خدمت و خیانت روشنفکران» به این مقوله پرداخته است. بنابراین نشان میدهد یا قصد دارد به وضوح با ادله بگوید غربزدگی روی دیگر روشنفکری است.
سمیه جمالی
https://eshraf.ir/?p=27734