
مهناز شعبانی، خبرنگار:سالهاست در سینمای دفاع مقدس خبری از آن جنس سینمای استعلایی و تغزلی نیست که ابراهیم حاتمیکیا در ابتدای کارنامه، جریانسازش بود. سینمای دفاع مقدس که در تحولات دهه ۶۰، عنوان کلیتر «سینمای مقاومت» را میتوان بدان اطلاق کرد، با ظهور سازمان اوج و باز هم جریانسازی حاتمیکیا دچار یک جور پوستاندازی شد. با ارتقای سطح فنی فیلمهای جنگی، تولیدکنندگان به سمت نوعی سینمای هالیوودی رفتند که تمام مزیتش را در باورپذیری انفجارها، شیکی نور و تصویر یا سطح جلوههای ویژه خلاصه میکرد و عموماً از جنبههای درونیتر و هنریتر سینما غافل میشد. «اشک هور» فیلمی است که سینمای دفاع مقدس بدان نیاز داشت. فیلمی که گویی بازگشت به آن جنس سینمای عرفانی و پر حس و حال معنوی درباره دفاع مقدس است و بیش از بسیاری از فیلمهای پرمدعای این سالها شاعرانگی و ظرافتهای زیباییشناختی دارد. مزیت اساسی «اشک هور» در این است که میخواهد از طریق خاطرات، درباره سردار شهید علی هاشمی، قصهگویی و درامپردازی کند و در این مسیر به یک زبان فرمی مبتنی بر خاطره دست مییابد که بسیار شبیه به تجربه واقعی مرور خاطرات و سیالیت و خیالانگیزی ذهن در یادآوری آن است. فیلم در زبان فرمی خود، زمان را دائماً پس و پیش میکند، به مکانها، لحظهها و موقعیتها سرک میکشد و میتواند آن احساس بغضآلود فقدان و هجران را که خانواده و همرزمان شهید بزرگوار در واقعیت تجربه کردند، به مخاطب انتقال دهد. مهدی جعفری در «اشک هور» به زیبایی با اشیا و خردهریزهای بهجامانده از شهدا هنرنمایی میکند و بدان جان و روح میبخشد.
چفیه، پوتین، نامهها و… هر کدام در فیلم تبدیل به شخصیت میشوند و بهانهایاند تا لحظاتی از روزمرگیهای شهید را ببینیم. روزمرگیهایی که به مدد بازی خوب رضا ثامری و شیمی صمیمانه او در مواجهه با خانواده و همرزمان، سمپاتی مخاطب را برمیانگیزد و به دل مینشیند. میدانیم که در واقعیت چه قدر بقایای بهجامانده از عزیز ازدسترفته برای داغدیده مهم است و فیلمساز بهخوبی این مسئله را در فیلمش برای مخاطب میسازد. زمان و مکان نیز در فیلم چونان آن خردهریزهای به جا مانده عمل میکند و هر بار پارهای از یک موقعیت زمانی-مکانی در فیلم میبینیم که پازلی از پرتره تاثیرگذار و غریبانه شهید هاشمی را تشکیل میدهد.
اشارات فیلم به اشک مادر و تشبیه آن به هور که دیگر آب ندارد، یک حس و حال شاعرانه و لطیف خلق کرده که در فیلم به کمک ایماژهای مختلفی تکمیل میشود. مثلاً تدوین موازی از دست زدن سردار هاشمی به آب و دست زدن مادر در یک دوره زمانی دیگر در همین راستاست. ایماژی از نامههای بیقرار در باد نیز داریم که با سنگ به زمین متصل شده و در جای دیگر، پرچم ایران روی بقایای پیکر شهدا در باد تکان میخورد و با توجه به سیالیت زمان، جمله زیبای شهید آوینی را تداعی میکند: «پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.» شهدایی که پیچیده در گوش زمان فریادشان تا این پرچم بماند و ما در آسایش باشیم.
https://eshraf.ir/?p=110924