اشراف – حامد حسین عسکری: ۲۵ اردیبهشت ماه سالروز تولد شاعر بلندآوازه و حماسهسرای ایرانی، حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی است که به همین مناسبت، در تقویم ملی ما با عنوان روز پاسداشت زبان فارسی نامگذاری شده است.
در فرهنگ ما، فردوسی نماد ملیگرایی و احیای مفاهیم و حکمتهای ایران کهن است که با سرایش کتاب ماندگار «شاهنامه»، هم داستانها و اساطیر کهن را زنده کرد و هم زبان فارسی را از گزند آسیبهای روزگار مصون نگه داشت، اما این همه آن حقایقی نیست که درباره فردوسی وجود دارد؛ او نه تنها احیاکننده فرهنگ ملی ایرانزمین و آموزههای آن دوران است، بلکه حکمتهای دینی و اسلامی نیز در جای جای اشعار او، حتی در لابلای سرودههایی مانند «رزم رستم و سهراب»، «بیژن و منیژه» و ماجراهای «اسفندیار» دیده میشود و اینها همه خط بطلانی است بر خط تبلیغی غلط و بلاهتآمیزی که تلاش میکند تا با بهرهگیری از نام فردوسی و شاهنامه او، دوگانهای دروغین و غلط به نام ملیگرایی یا اسلامگرایی را جا بیندازد.
تلاشی مرموز که تا همین امروز حتی برای نسل نوجوان و جوان دنبال میشود تا در ذهن آنها این دوقطبی کاذب و بیسرانجام را نهادینه کرده و روح تعالیم الهی را از آنها بگیرد.
* گنجینه اخلاق و معرفت
یکی از نکات بارز شاهنامه، دستورات اخلاقی آن است. برای دستیابی به این منظور، فردوسی از هر فرصتی سود جسته و هر رویدادی را بهانه قرار داده است. حتی شاهان و پهلوانان نیز برای نیل به این هدف به کار گرفته شده اند. به طوری که انگار فردوسی همه را بکار گرفته تا در ضمن شرح زندگینامه آنها مطالب حکمتآموز خود را از زبان آنان بیان دارد.
در واقع، مبنای تربیتی شاهنامه از خدای یگانه آغاز میشود؛ خدایی که پهلوانان حماسه، قوت و قدرت خود را از او میگیرند و مدام لب به ذکر و ثنایش دارند:
سپاس خداوند دانا کنم، روان و خرد را توانا کنم
ستایش کنم ایزد پاک را، که گویا و بینا کند خاک را
به موری دهد مالش نره شیر، کند پشه بر پیل جنگی دلیر
تربیت حماسی شاهنامه با ذکر و فکر و شکر معبود یگانه آغاز میشود و در مذمت ناسپاسی او ادامه مییابد:
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس، بدلش اندر آید ز هر سو هراس
خوی مرد دانا بگوییم پنج، وزین پنج عادت نباشد به رنج
نخست آنکه هر کس که دارد خرد، ندارد غمِ آنکه زو بگذرد
نه شادی کند زانکه نایافته، نه گر بگذرد زو شود نافته
به نابودنیها ندارد امید، نگوید که بار آورد شاخ بید
همچنین، در جای جای شاهنامه فردوسی تعالیم و آموزههای فردی و اجتماعی که همگی برگرفته از روح تعالیم اخلاقی اسلام است، به چشم میخورد؛
هر آنکس که اندیشهی بد کند، به فرجام بد با تن خود کند
از امروز کاری به فردا ممان، چه دانی که فردا چه سازد زمان
بدانگه که یابی تن زورمند، ز بیماری اندیش و درد و گزند
بدانگه که در کار سستی کنی، همه رای با تندرستی کنی
چه چیره شود بر دل مرد رشگ، یکی دردمندی بود بی پزشگ
وگر مرد بیکاره بسیار گوی، نماندش به نزد کسی آبروی
اگر جفت گردد زبان با دروغ، نگیرد ز بخت سپهری فروغ
فراتر از همه این تعالیم، روح محبت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (علیهم السلام) است که در شاهنامه او دیده میشود و دل و جان را صفا میدهد:
منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک پای وصی
اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است، چنین است و این دین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم
نباشد جز از بیپدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آن کس که در دلش بغض علی است، از او زارتر در جهان زار کیست؟!