به گزارش اشراف- وجیهه قاسمی، هوش به آن دسته از عوامل ذهني گفته ميشود كه فرد را در حل مسائل و سازگاري با شرايط كمك ميكند. درواقع هوش، آشكارترين نشانه توان كاركرد ذهن و ويژگيهاي شخصي هر كسي است و در رفتار او به صورت پايدار نمايان ميشود. از نظر فيزيولوژي كرتكس يا قشر خارجي مغز سبب هوش است و از نظر روانشناسي، انعطافپذيري و توانايي سازگاري موجود زنده با محيط پيرامونش به خصوص شرايط جديد، ميزان هوش او را نشان ميدهد.
روانشناسان اوليه هوش را همان احساس و ادراك و فعاليتهاي ذهن در اثر تجربههاي قبلي او قلمداد ميكردند اما كمكم پژوهشگران در اين زمينه عناصر و مولفههايي را شناسايي كردند كه با اندازهگيري آنها، ميزان هوش افراد را نشان ميدادند. به عنوان مثال آلفرد بينه، قدرت تميز يا عقل سليم، تحمل عملي، خلاقيت، توانايي سازگاري، درست قضاوتكردن، درست درككردن، درست استدلالكردن، حل مساله، حافظه، مهارت كاربرد كلمات، تشخيص حوادث و استفاده از اعداد را از مولفههاي هوش ميداند اما فردي مانند چارلز اسپيرمن، هوش را به دو عامل كلي و اختصاصي تقسيم ميكند و عامل كلي را درجه هوشمندي يا كمهوشي كلي فرد و عامل اختصاصي را استعداد فرد در زمينهاي خاص در نظر ميگيرد. از طرفي ديويد وكسلر هوش را همان تفكر عاقلانه، عمل منطقي، رفتار موثر در محيط و مجموعهاي از توانمنديهاي يك فرد براي فعاليتهاي هدفمند، تفكر درست و منطقي و برخورد مناسب با شرايط پيرامون ميداند. به همين ترتيب لوئيز ترستون، كتل و ديگران هم به بيان تعاريف و عناصر هوش پرداختهاند تا روانشناسان معاصر كه آن را به دو بخش كلامي و غيركلامي تقسيم كردهاند و اندازه ميگيرند كه گاهي يكي و گاهي تركيب اين دو پيشبين عملكرد افراد هستند؛ اما چيزي كه در اين ميان جلب نظر ميكند اين است كه هوش افراد چه رابطهاي با سن، جنس يا مثلا عملكرد شغلي افراد دارد.
در يكي از پژوهشهاي اينطور بيان شده كه تا ۱۴ سالگي همانطور كه سن بالا ميرود، هوش نيز ارتقا مييابد تا اينكه در پايان نوجواني روند رشد هوش متوقف ميشود. از اينجا تا ۴۰ سالگي ميزان هوش هر فرد ثابت ميماند و از ۷۰ سالگي به بعد هر چقدر سن افزايش مييابد، هوش افت ميكند و به نظر ميرسد فرد قدرت مواجهه مناسب به پيرامون خود را از دست ميدهد؛ البته در افرادي كه هوش بيش از حد متوسط دارند اين مراحل با تاخير رخ ميدهد. به علاوه، در بزرگسالي، تجربههاي زندگي و قدرت مهار عواطف و هيجانات به افراد كمك ميكند با شرايط جديد خود سازگار شوند و حل مساله لازم را داشته باشند.
در پژوهشي ديگر درباره رابطه هوش با جنس، ديده شد كه تا بلوغ دختران سرعت يادگيري و هوش بالاتري از خود نشان ميدهند و از ۱۸ سالگي به بعد دختران و پسران پختگي يكساني نشان ميدهند به طوري كه زنان و مردان با دريافت آموزش مهارت يكسان به يك اندازه از عهده كارها برميآيند. در مهارتهاي كلامي، ادراك زيبايي اشكال و حافظه ديده شد كه زنان بهتر از مردان هستند اما در مهارتهاي عددي و تجسم فضايي مردان عملكرد بهتري از زنان نشان دادند. در اين ميان به نظر ميرسد توقعي كه جامعه از يك جنس دارد در دستيابي بهتر فرد به آن مهارت بيتاثير نيست وگرنه همچنان ديده شده كه در صورت تمايل هر جنس به ايفاي نقش جنس مقابل، هر فردي با هر جنسيتي توان انجام آن را به بهترين شكل دارا بوده است.
اكنون بيان نكتهاي پس از آنچه گفته شد، به نظر جالب ميرسد و آن نيز رابطه هوش و عملكرد شغلي است. در پژوهشهاي ديده شده كه شغلهاي بااهميت و داراي وظايف پيچيده معمولا از سوي افراد با ميزان هوش بالاتر انتخاب و پيگيري ميشوند و البته جالب است بدانيد كه افراد باهوش در انجام مشاغل ساده و ابتدايي عملكرد بسيار بدي از خود نشان ميدهند. همچنين افرادي با هوش متوسط ميتوانند در مشاغلي كه نياز به تحليل نداشته يا فعاليتهايي كه نياز به خلاقيت و ابتكار ندارند، موفق باشند. گفتني است كه افراد مرزي يعني آنهايي كه به لحاظ هوشي در مرز ميان عقبماندگي و طبيعيبودن هستند، از انجام كارهاي ساده صنعتي و فعاليتهاي يكنواخت لذت ميبرند و در اين مشاغل با حوصله بيشتر از افراد عادي كار ميكنند.
https://eshraf.ir/?p=8081