به گزارش اشراف – سیده مهدیه قرشی: از جمله درسهایی که دولت امریکا در این زمینه تجربه کرده است، اولویت خطر رفع از امریکا است. گزارشها حاکی از آن است که بعضی از مقامات اداری معتقدند که تعهد آمریکا نسبت به افغانستان افزایش نخواهد یافت، بلکه آن را به پایان خواهد رساند. در حالی که چنین احساساتی پس از سالها جنگ بسیار قابل فهم هستند، اما دولت امریکا نمیتواند از خطری که طالبان به عنوان عناصر خطرآفرین میتواند برایش ایجاد کند چشمپوشی کند.
در عین حال دورشدن آمریكا از افغانستان میتواند خطر تكرار تأثیرات فاجعه آمریكا پس از خروج از عراق را افزایش داده به طوریکه پس از آن دولت اسلامی داعش بزرگترین گروه تروریستی را در تاریخ ایجاد كند. در حقیقت، دولت امریکا این درس را در خود افغانستان آموخته است که پس از شکست شوروی، این کشور دستخوش جنگ داخلی شد و در نهایت به پناهگاهی برای حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر تحت رهبری طالبان برای القاعده تبدیل شد.
نکته دوم در این حوزه این است که تلاش نظامی باید از یک استراتژی سیاسی واقعی پشتیبانی کند. واقعیت این است که دولت امریکا و متحدانش نمیتوانند طالبان را در میدان جنگ در هر زمان و با هر هزینه معقولی از منابع نابود کنند. به همین خاطر تنها راه جایگزین برای جنگ بیپایان در افغانستان دستیابی به یک راه حل سیاسی است که شورشیان یا بخش قابل توجهی از آنها را مجبور میکند سلاحهای خود را در مقابل به دست آوردن سهمی از قدرت سیاسی در افغانستان بر زمین بگذارد. در واقع رسیدن به یک آتش بس و انجام مذاکرات صلح باید هدف نهایی سیاست دولت امریکا باشد. در این صورت ابتدا باید شرایط موفقیت تنظیم شود.
از آنجا که رویکرد سپردن رهبری کشور به افغانها دیپلماسی شکست خورده است، دولت امریکا به جای اینکه از کابل بخواهد با دشمنان خود در هر کجا که بتواند صحبت کند، باید نقش مستقیمتری را ایفا کرده و به میانجیگری اساسیتری روی آورد.
از سرگیری مذاکرات اخیر گروه چهارجانبه شامل افغانستان، پاکستان، چین و امریکا درباره مساله افغانستان، فرصتی برای واشنگتن فراهم میکند تا شیوههای واقع بینانهتری را به نمایش بگذارد و مذاکرات را به طور فعال برگزار کند. با توجه به اهمیت دیپلماسی برای دست یافتن به نتایج موفقیتآمیز در افغانستان، بکارگیری فوری دیپلماتهای امریکایی در وزارت خارجه این کشور و بر عهده گرفتن مسئولیت پایان دادن به این تنشها و کنار گذاشتن دیپلماتهای افغانی گام موثری در این راستا خواهد بود.
نکته سوم اینکه چنین تلاشی نیاز به نفوذ دارد. اقدامات باراک اوباما در این زمینه در افغانستان باعث عقب نشینی طالبان شد و در کنار کمپین خلع سلاح، به از بین بردن القاعده در افغانستان و پاکستان انجامید، اما در ادامه اعلام مهلت خروج – برای نیروهای ویژه امریکا و سپس برای همه پرسنل این کشور موجب کاهش اثربخشی اقدامات قبلی شد. بر همین اساس طالبان مذاکره نخواهند کرد اگر بر این باور باقی بمانند که میتوانند دولت امریکا را منتظر گذاشته و در نهایت پیروز جنگ شوند.
بنابراين محور اصلی استراتژی امریکا در قبال دولت افغانستان بايد داشتن يک تعهد واضح و مداوم با این کشور باشد. واشنگتن میتواند به طالبان اعلام کند که در افغانستان موفق نخواهد شد و با فریب دادن آن ها، مهلتهایی را برای حضور خود در دولت افغانستان و نیروهای امنیتی به طور نامحدود فراهم کند و این حمایت را تا زمانی که بتوانند خود را حفظ کنند، ادامه دهد. دولت امریکا از طریق این رویکرد میتواند از یک طرف به مردم افغانستان نشان دهد که دولت کابل دارای یک پس زمینه امنیتی با حضور امریکا و متحدانش است و از طرف دیگر مشخص کند که پاکستان در حال کاهش پیوندهای خود با گروههای شورشی و گروههای تروریستی است.
منبع:
مایکل فلورنوی / ریچارد فونتاینی
نشنال اینترست/ ۱۱ جولای ۲۰۱۷
https://eshraf.ir/?p=1198