اشراف – شاهرخ صالحی کرهرودی: القاعده، داعش، جبهه النصره، بوکوحرام و سایر گروههایی که از آبشخور تفکرات سلفی سر برآورده و امروز به گروههای بزرگ تروریستی بدل شدند؛ همگی با شعار اجرای دین و رسیدن به مسیر سعادت کار خودشان را آغاز کردند. برخی سودای حکومتهای بزرگ در شام و افغانستان داشتند و برخی هم به دنبال مقابله با جریانهای اصیل شیعی در ایران و عراق بودند. همگی شعار وحدانیت خدا را میدهند اما عکس دین خدا عمل میکنند و در شرایطی که همگان اسلام را دین رحمانیت میشناسند، خشنترین چهره ممکن را از اسلام عرضه میکنند. حالا در چنین شرایطی سوال این است که آیا چنین تفکراتی تمام شدنی هستند و راه مقابله با چنین تفکراتی چیست؟
قریب ۳۰ سال پیش بود که با قدرت گرفتن القاعده در افغانستان، اولین محصول مدارس تندروی دینی در پاکستان شروع به خودنمایی کرد. این گروه به ظاهر دینی، با تربیت برخی طلاب دینی که تفسیر خشک و بی روح از ظاهر آیات قرآن ارائه میکردند، خود را مصلح دینی دانسته و تمام مظاهر و شعائر شیعیان را شرک و باطل اعلام میکردند. با قدرت گرفتن القاعده در افغانستان، سقوط دولت مرکزی افغانستان به دست طالبان و وقوع ماجرای ۱۱ سپتامبر در آمریکا، دنیا متوجه نوع جدیدی از نگرش دینی شد که به اسم اسلام، شروع به خشونت کرده بود. هرچند که با حمله آمریکا به افغانستان، در ظاهر هسته مرکزی القاعده از بین رفت ولی ۱۰ سال طول کشید تا رهبر این گروه در سال ۲۰۱۱ به قتل برسد. با وجود قتل اسامه بن لادن و بعدها ملاعمر که سرکردههای این گروه افراطی شناخته میشدند، اما همچنان این تفکر وجود داشت و هرگز از بین نرفت. در سوی دیگر، با افزایش اعتراضات اجتماعی در سوریه، این بار، فارغ التحصیلان سلفی مدارس وابسته به الازهر و گروه اخوان المسلمین مصر، در حلب سوریه سربرآورده و به اسم مقابله با حکومت مرکزی و تشکیل دولت اسلامی در سوریه شروع به مبازره کردند. نتیجه این گروه نیز تشکیل حکومتی به اسم دولت اسلامی عراق و شام (داعش) که ظهور و سقوط آن به کرات گفته شده است. اما با سقوط این گروهها، آیا تفکرات و ریشههای فکری آنان هم از بین رفته است؟
زمینههای فکری جذب به گروههای افراطی و تروریستی
بسیاری از کسانی که جذب گروههای افراطی و تروریستی، به خصوص در ۱۰ سال اخیر، شدند؛ جوانان نو مسلمانی بودند که از قلب اروپا یا آمریکا جذب این گروهها شده بودند. افرادی که بعضا دارای تحصیلات بالایی در علوم مهندسی و پزشکی بودند و بررسی سرگذشت آنها نشان میداد که وضع بدی نیز در زندگی خود در اروپا یا آمریکا نداشتند. اما چه میشد که سر از گروههایی مثل داعش یا جبهه النصره در عراق و سوریه در میآوردند. اگر بررسی چنین گرایشهایی به تحقیقات بیشتر و فراگیرتری نیاز دارد اما نتایج برخی بررسیهایی که تاکنون انجام شده نشان میدهد که عدم تربیت فرهنگی، عدم هدایت فکری و عدم پاسخگویی به شبهاتی که در ذهن این افراد وجود داشته، باعث شده تا گرایش آنها به سمت گروههای سلفی روندی فراگیر به خود بگیرد.
در شرایطی که یک نومسلمان اروپایی، برای رسیدن به پاسخها و چالشهای فکری خود، مسیر روشن یا دسترسی خوبی ندارد، با افکاری مواجه میشود که برداشت آنها از دین، با ظاهر آیات قرآنی تطابق دارد و چنین گروههایی با وعده بهشت برین و اجرای حدود الهی در راه رسیدن به بهشت کذایی، به جذب این افراد میپردازند. مردانی که تا پیش از این در اروپا، شعار آزادی و برابری زنان را میدادند، حالا زنان را به کنیزی میگیرند و مدعی هستند که اینها کافرانی هستند که به خدمت اسلام درآمدهاند و این پاداش الهی آنان است! در چنین آبشخور و تفکری، هر جنایتی به نام دین، مباح است و نتیجه آن ترور، خشونت، قتل و غارت هزاران انسان بیگناهی است که از قلب آفریقا گرفته تا غرب آسیا و حتی مرکز اروپا به خودنمایی میپردازد. این تفکر، با صرف از بین رفتن تشکیلاتی به اسم داعش، القاعده یا سایر گروهها از بین نمیرود، بلکه مدام در حال بازتولید در مدارس دینی خاص است و هر روز نیز ابعاد جدیدتری به خود خواهد گرفت. داعش سالهاست که به پایان رسیده اما بدون شک، تفکر داعشی همچنان پابرجاست. همان تفکری که کشتار تعدادی زن و بچه و مردان زائر را در حرم شاهچراغ (ع) مباح شمرده و آن را مایه فخر خود اعلام میکند.
راهکار مقابله با تفکرات سلفی و افراطی
حال که تفکرات سلفی مدام در حال بازتولید است و اینچنین به خشونت میپردازد، راهکار مقابله با چنین تفکراتی چیست؟ جذب شدن به گروههایی نظیر داعش، با وجود فراگیری رسانهها و ارتباطات در دنیای امروز اگرچه امری بعید به نظر میرسد ولی واقعیت این است که هنوز هم افراد بسیاری، اسیر تبلیغات گمراه کننده این عده شده و این روند هنوز ادامه دارد. اما آنچه که زمینه را برای بروز رفتارهای تروریستی و خشن این افراد در هر جامعهای فراهم میکند، ایجاد گسستهای اجتماعی و زمینهسازی برای ظهور این افراد است. نگاهی به رفتارهای تروریستی در نیجریه، سوریه، شمال عراق، افغانستان و غیره نشان میدهد که هرکجا، یه گسست اجتماعی بین مردم به وقوع پیوسته و نارضایتی فرهنگی و اجتماعی ایجاد شده، زمینه برای فعالیت این گروهها نیز بیشتر شده است. این گروهها معتقدند باید با ایجاد ناامنی، حکومت مستقر را تضعیف کنند تا بتوانند با تشکیل حکومت مطلوب خود، به رعایت دستورات خدا و تحقق جامعه آرمانی بپردازند. در این مسیر هم، ابایی از قربانی کردن مردم بی گناه ندارند. در این فرایند، آنچه بیش از همه مورد ظلم و کشتار قرار میگیرند، مردم هستند. برای مقابله با چنین تفکری، و بستن راه نقوذ آن، تنها باید به وحدت و انسجام اجتماعی رسید. در یک جامعه منسجم و همراه، هیچ تفکر سلفی نمیتواند نفوذ کند اما با تضعیف وحدت جامعه، راه برای بروز و ظهور این گروهها نیز فراهم میشود.