×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

افزونه جلالی را نصب کنید.  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
بهرام افشاری از «جوجه تیغی» تا «چه کسی جوجه تیغی را کشت؟»/ ارتش تک نفره افشاری

 شاید کسی  به غیر از اهالی تئاتر در زمان پخش سریال «پایتخت۲» نمی‌دانست که بازیگر نقش«شیرافکن» با قامتی بلند، که به عنوان بازیگر مهمان در آن سریال بود، از بازیگرانی است که چندین سال تئاتر کار کرده و در تئاتر اصطلاحا خاک صحنه را خورده است.

نقش کوتاه و فرعی او شاید در آن جا چندان به چشم نیامد اما بعدتر که اولین تئاتر خود را با عنوان «جوجه تیغی» روی صحنه ایرانشهر برد، حسابی در جمع اهالی تئاتر سر و صدا کرد. بهرام افشاری در این نمایش دیگر فقط بازیگر نبود؛ او بخشی از زندگی خود را دراماتیزه کرده و آن را نگاشت و کارگردانی  و بازی کرد. همان ارتش تک نفره خودمان!

او در «جوجه تیغی» خود واقعی‌اش را روی صحنه برد؛ جوانی شهرستانی که در سودای بازیگری و رسیدن به جایزه است و تمام مجادله‌های این ارتش تک نفره را برای تحقق این  رویا که در انتها از مخاطبش می‌پرسد ادامه دهد یا خیر، روی صحنه برایمان تعریف کرد و چون حرفی از دل برآمده بود، بر دل نشست!

Joje.Tighi-01

هرچند که او روی صحنه تئاتر بود که خودش را پیدا کرد اما تحقق رویایش به واقع از تلویزیون و بعد از بازی در «پایتخت۵» و کاراکتر«بهتاش» رقم خورد. البته پیش از آن هم در سریال و فیلم‌های سینمایی بازی کرده بود اما درخشش او در نقش خاصی در این سریال به عنوان یک جوان امروزی با ظاهری که دور از فرهنگ خانوادگی او است و درگیری‌هایی که با خانواده خود دارد، فرصتی شد تا دیگر همه او را بشناسند و توانمندی‌اش را ببینند. و برای این فرصت او یک شبه مسیر را طی نکرد؛ پشت آن سال‌ها مجادله و تجربه شغل‌های مختلف و بازی در نقش‌های کوتاه و فرعی است.

حال بهرام افشاری بازیگری است که فرقی نمی‌کند روی صحنه پیدایش کنید یا تلویزیون و سینما و نمایش خانگی. او مخاطب خودش را دارد و هم اکنون فیلم «فسیل» با بازی او در نقش اصلی رکورددار پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است.

از رویای شهرت تا آسیب آن/ غمی که «دلقک‌ها» به دوش می‌کشند

این بار بهرام افشاری، بعد از تجربه‌های مختلف سینمایی، مجددا تئاتری را با نویسندگی و کارگردانی و بازی خودش روی صحنه برده است. «چه کسی جوجه تیغی را کشت؟» البته یک بار در سال ۱۴۰۱ روی صحنه رفت؛ درست زمانی که دیگر همه بهرام افشاری را می‌شناختند و اکنون بعد از دو سال دوباره در سالن شهرزاد اجرا می‌شود.

 

 

c04ea91b-80bd-46a6-9726-539cd238fd5c_desktop.jpeg

اولین چیزی که با ورود به سالن نمایش توجهتان را جلب می‌کند، میز طویلی است و دو صندلی در دو طرف آن با پرونده‌هایی که زیر میز قرار دارد و یک پرونده روی میز. همان نگاه اول این حس به ما القا می‌شود که دو فردی که در دو طرف این میز می‌نشینند، گفت‌وگوی دوستانه‌ای نخواهند داشت.

با ورود دو بازیگر و روشن شدن چراغ صحنه، مطمئن می‌شویم که افشاری این بار هم به صحنه و لباس ساده‌ای بسنده کرده است؛ همان بهرام افشاری «جوجه تیغی» است اما با چهره‌ای پخته‌تر و همان کت و شلوار مشکی اما این بار به جای پیراهن سفید، پیراهن مشکی به تن دارد. در طرف دیگر صحنه «تینو صالحی» نشسته است که از ظاهرش بدون این که لب به سخن بگشاید، نشان می‌دهد که قرار است یک مدیر نظارتی یا بازجو باشد.

دیالوگ‌های پینگ پونگی شروع می‌شود و هم زمان با آن صدای خنده تماشاگر سالن را پر می‌کند و می‌توان گفت کمتر صحنه‌ای در نمایش است که مخاطب به آن نخندد. اما « چه کسی جوجه تیغی را کشت؟» فقط دغدغه خنداندن مخاطب را ندارد. بهرام افشاری اگر در «جوجه تیغی» در آرزوی شهرت است، در «چه کسی جوجه تیغی را کشت» کسی است از همین شهرت آسیب دیده است و موجب شده تا بیست سال از ایران دور باشد. حال با حجم عظیمی از دلتنگی برای بازیگری به وطنش بازگشته تا دوباره کار کند و برای این کار باید از پس این نشست و گفت‌وگوی نه چندان دوستانه با فردی شبیه به بازجو برآید.

با این که افشاری می‌توانست در طراحی صحنه دست و دلبازی بیشتری به خرج دهد اما تصمیمش این بود که کل بار نمایش روی دوش بازی و دیالوگ‌های این دو شخصیت باشد و منصفانه باید بگوییم بازی بدن و صورت این دو بازیگر بدون دیالوگ هم تاثیرگذار بود. او سعی کرده است تا بدون زرق و برق، تنها حرف بزند. شاید همین حرف زدن است که آن را تبدیل به نمایشی کرده است که می‌تواند طیف مختلفی از مخاطب را داشته باشد.

54442_jujetiqi2_image.2d42c6

افشاری در این نمایش بازیگری است که به عنوان نماینده‌ای از هنرمندان در وضعیت مشابه، در مقابل بخشی از مدیریت و نظارتی قرار گرفته است که از ساده‌ترین چیزها، مسئله می‌سازند و به جای حمایت از هنرمند، در مقابل او قرار می‌گیرند. البته در این مسئله‌سازی خود مردم را هم بی‌تاثیر نمی‌داند؛ چرا که برخی از آن‌ها با شایعه‌پردازی و ورود به زندگی خصوصی هنرمندان و انتشار آن در شبکه‌های گسترده مجازی مشکلاتی را برای هنرمندان رقم زدند.

«چه کسی جوجه تیغی را کشت؟» در دل خود، در کنار خنداندن مخاطب، غمی نهفته و عمیق دارد که  کمدی را به تراژدی تبدیل می‌کند. گفت‌وگوی دو فردی که در دو طرف میز طویل نشسته‌اند برآمده از یک غم عمیق است و آن فهم و درک هنرمندان و هنر آن‌ها است. عدم درک «بازجو» از هنر موجب می‌شود که هنرمندان را به سخره بگیرد و او را دلقک بنامد؛ حال آن که به قول بهرام افشاری «دلقک» بهترین نامی است که می‌توان برای او گذاشت. این عدم درک و این حجم از کج‌فهمی «بازجو» در کنار بازی درست تینو صالحی، او را به یک شخصیت منفور تبدیل کرده است. هرچند که شاید افشاری در نشان دادن یک مدیر عقده‌ای کمی زیاده‌روی کرده باشد. اما این غمی است که ادامه دار است؛ همانند همان میز طولانی و پرونده‌های زیر آن؛ از جنس همان غمی که در صحنه‌های آخر در صدای بهرام افشاری وجود دارد.

در «چه کسی جوجه تیغی را کشت؟» سوال واقعا همین است؛ چه کسی جوجه تیغی را کشت؟ سیستم، مردم و یا خودش. و آیا واقعا مرده است؟

پایان نمایش، پایان بدی برای شخصیت «افشاری» بود؛ حال آن که گفته بود « پایان همه چیز خوب است. اگر پایان چیزی بد شد؛ نگران نباش! این پایانش نیست» . از کجا معلوم؛ شاید روزی افشاری دوباره جوجه تیغی را زنده کرد…

 

هانیه علی‌نژاد

 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.