اشراف، شاهرخ صالحی کرهرودی: فیلمهای برجای مانده از دورههای اولیه جشنواره فیلم فجر نکات جالبی درون خود دارند، جدا از شکل و شمایل برگزاری مراسم اختتامیه و ظاهر افراد حاضر در آن، تشویق برگزیدگان با «تکبیر» یکی از جالبترین حاشیههای آن است. البته در آن جشنوارهها که با هدف ترویج فیلمسازی انقلابی و انتقال پیام انقلاب از قاب دوربین برگزار میشد، خبری از فرش قرمز و مدهای گوناگون و اظهارنظرهای خاص وجود نداشت. اما حالا در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، جشنواره فیلم فجر کمتر نشانی از آن جشنوارههای سابق دارد و مثل همه جشنوارههای خارجی، هم کاخ دارد، هم فرش قرمز و هم اظهارنظرهای آنچنانی. بازیگرانش با تفاخر روی فرش قرمز راه میروند و با ژستهای آنچنانی جلوی دوربینها حاضر میشوند و آخر سرهم، علاوه بر اینکه تقدیر میشوند، میگویند که «هرجا که رفتم، در طی این ۴۰ سال، توقف برایم ایجاد کردند.»
همه اینها نشان میدهد که جشنواره فیلم فجر، دیگر آن جشنوارهای نیست که سی و هفت سال پیش، برای معرفی سینمای انقلاب اسلامی و استفاده از سینما به عنوان یک ابزار فرهنگی موثر در انتقال پیام انقلاب اسلامی آغاز به کار کرد؛ جشنواره فیلم فجر، حالا جشنوارهای است شبیه همه جشنوارههایی که در دنیا برگزار میشود. شاید تنها تفاوتش رعایت برخی حدود قانونی در نمایش فیلمهای پذیرفته در جشنواره باشد. اما با این حال، جشنواره فیلم فجر از چند منظر قابل تحلیل است:
اول) در طول سالهای جشنواره فیلمهای مهمی در حوزه سینمای دینی، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ساخته و حتی برگزیده شدهاند؛ آثار ماندگاری چون «رنگ خدا»، «روز واقعه»، «آژانس شیشهای»، «شیار ۱۴۳»، «طلا و مس»، «ماجرای نیمروز»، «به وقت شام» و آخرینش هم «شبی که ماه کامل شد» همگی بخشی از سینمای دینی و انقلابی بودند که در طول این سالها موفق شدند خوش درخشیده و حائز عناوینی در جشنواره فیلم فجر شوند اما در مقابل این تعداد، بسیار بیشتر فیلمهایی بودهاند که نه تنها نسبیتی با انقلاب اسلامی نداشتهاند که اتفاقا تلاش وافری در سیاهنمایی از شرایط کشور و مردم داشته و همین نوع نگاهشان باعث شده تا در برخی جشنوارههای خارجی که نگاه سیاسیتری بر آنها حاکم است، این فیلمها را تشویق کرده و بالا ببرند. پس اینکه نگاه حاکم بر جشنواره فیلم فجر، یک نگاه انقلابی یا مبتنی بر ارزشهای انقلابی است، تصور باطلی محسوب میشود.
دوم) جشنواره فیلم فجر، رویشهای زیادی داشته است. یکی از رویشهای این جشنواره این بود که انقلابیهای سینما فهمیدند که که با ابزار سینما بهتر میتوان پیام را به مخاطب امروزی منتقل کرد و همین نگاه باعث شده تا فیلمهای مثل «قلادههای طلا»، «سیانور»، «ماجرای نیمروز» یا حتی «دیدن این فیلم جرم است» که اتفاقا فیلمهای سیاسی هستند، هم به خوبی پیامشان را منتقل کنند و هم مورد پسند و توجه مردم قرار گیرند؛ پس اینکه بگوییم جشنواره فیلم فجر به طور کامل از دست رفته و دیگر ارتباطی با سینمای انقلابی ندارد هم گزاره درستی نیست.
سوم) جشنواره فیلم فجر، نیاز به بازنگری دارد؛ وقتی تریبونهای رسمی کشور و ائمه جمعه فریاد وا اسلاما، بر سر موضوع حجاب و فرهنگ جامعه سر میدهند، سرآمد این فریادها باید جشنواره فیلم فجر به عنوان مهمترین اتفاق فرهنگی کشور باشد. وقتی بازیگران حاضر در جشنواره با تیپهای آنچنانی و خاص جلوی دوربینهای عکاسان و فیلمبرداران حاضر میشوند و با تفاخر به عرضه خود میپردازند، دیگر نمیتوان از جامعه جوان انتظار داشت که به تریبونهای رسمی اعتنایی کنند و پاسدار فرهنگ و مذهب کشور باشند. الگوی مناسب فرهنگی وقتی به ثمر مینشیند که همه تریبونها، یک پیام فرهنگی واحد را مخابره کنند، از تریبونهای مختلف که همگی هم متعلق به انقلاب اسلامی هستند و باید در جهت اهداف انقلاب اسلامی حرکت کنند، نمیتوان پیامهای متضاد و مخالف مخابره کرد.
چهارم) سفارشی سازی و هزینه کردن از جیب بیتالمال برای ساخت فیلم راهحل خوبی برای بازگشت جشنواره به مسیر اصلی خودش نیست؛ نتیجه چنین اقداماتی میشود «خانه پدری» که با بودجه نیروی انتظامی ساخته شد اما در نهایت حتی قابل نمایش عمومی هم دانسته نشد و سالهاست در گوشهای خاک میخورد؛ آنچه که نیاز جشنواره فجر برای بازگشت به مسیر اصلی است، تربیت فیلمسازان متعهد و انقلابی برای ساخت آثار انقلابی است. سینمای ایران به دهها حاتمی کیا و مجیدی نیاز دارد تا بتواند، حرف خودش را در دنیای سینما به کرسی بنشاند؛ تربیت سینماگر انقلابی بیش از ساخت فیلم انقلابی، مورد نیاز سینمای ایران است.
https://eshraf.ir/?p=3453